2 دیدگاه

رمان رسپینا پارت 156

0
(0)

با اومدن رها و آرام و آوا و ریما و راحیل ، رادان رفته بود که مثلا ما راحت باشیم .

آوا که با خودش کاچی آورده بود و آرام جیگر و صدای خنده هاشون کل خونه رو برداشته بود

_ رسپینا مطمئنی خوبی؟ کاچی هم که آوردم نخوردی ، اصلا مشخصه چقدر خسته ای مشخص نیس تا ساعت چند …

_ آوا تو تنت میخاره ها

_ چیزی نگفتم توام ، فقط خواستم ببینم تا ساعت چند …

جدی صداش زدم

_ آوا

_ وای وای وای خیلی ترسیدم .

خندم رو نتونستم مهار کنم و همراه با خندیدن کوسن مبل رو پرت کردم سمتش

_ ببند عزیزم ببند .

جاشو عوض کرد و نشست کنارم و پچ زد

_ آخه جثه تو و اون یکم متفاوته

هولش دادم عقب

_ جون به جونت کنن کرم داری

آرام دست آوا رو کشید

_ اصل ماجراشون این دوهفته اس که قراره برن ماه عسل ، بی سرخر و تنهایی و عشق و حال

قبل اینکه بخوام جوابی بهش بدم ریما ادامه داد

_ این بار دیگه قطعی خاله میشم ، این خط این نشون

_ من تا عروسی تو و عرفان نفله رو نبینم قصد حاملگی ندارم

نگاهم پی راحیل بود ، این مدت همش تو گوشی بود و لبخنداش پنهون نمیشد میشد حدس زد یه خبراییه اما کی اتفاق افتاده اصلا کی وقت کرده آشنا شه کنجکاوم میکرد .

_ مگه عرفان قراره بگیرش ؟ تا آخرش ور دل خودمونه

با حرف راحیل ، ریما اداشو دراورد

_ حالا رسپینا رو گرفتن چیشد ؟ بیکار بیعار نشسته پیش ما و حتی نمیاد یه چیزایی یادم بده بلکه از الان بلد باشم

صدای قهقه ام بلند شد

_ بیا برای تو یکی میگم چیکار کنی بیا بیا .

با حرفم جیغ آوا درومد

_ از اول صبح تا حالا هرچی زر میزنم محل نمیدی دهنم کف کرد حالا میخوای واسه این بگی؟ محاله بذارم .

با خنده نگاهشون میکردم که میزدن تو سر و کله هم

_ دیگه کم کم پاشین رفع زحمت کنین ، رادان دیگه کم کم برمیگرده

_ بریم داداشم امروزو بی بهره نمونه

_ داداشت دیشب جونی واسه این نذاشته ، من میدونم این حال نداره دیگه تکون بخوره ، قبلا انقدر زرنگ بود الان نشسته نمیگه مهمون دارم یه پذیرایی چیزی انجام بدم ، حتی حال نداشت مزه کاچی که اوردم رو بگیره .

اینبار دیگه جیغم بلند شد

_ آواااا

من حرص میخوردم و همشون میخندیدن .

 

 

کم کم همشون رفتن ، ریما و راحیل ناهار امروز رو آورده بودن به علت اینکه مامان اصرار داشته امروز آشپزی نکنم .

با رفتن همشون لباسمو با یکی از پیرهنای رادان عوض کردم که یکی از مورد علاقه ترین کارام بود.

رادان پیام داده بود نزدیکه و میز رو چیدم و غذاهارو گرم کردم .

یه جورایی هنوز برام مثل خواب و رویا بود شروع زندگی مشترکمون .

با شنیدن صدای در رفتم استقبالش

_ دیر کردی

_ ترافیک بود

دستاش رو باز کرد

_ الان قشنگ بغل کردنت خستگی هامو میشوره میبره .

خودمو تو بغلش جا دادم و رادان روی موهامو بوسید .

_ چمدونارو بستی برای غروب ؟

_ نه وقت نشد ، لباساتو عوض کن بیا ناهار بعدش فرصت هست .

_ آخ آخ نوبت خوردن غذاهای سوخته و شوره

یواش کوبیدم تو سینه اش

_ دلتم بخواد غذا درست کنم جناب ، اما امروز همچین خوش شانس نبودی غذا بذارم مامانم فرستاده

_ حداقلش امروز معدم سالم میمونه .

_ اصلا همینه که هست آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته .

_ مجبوری میسوزم و میسازم .

حالت قهر فاصله گرفتم ، میدونستم خوشش میاد حرصم بده و عاشق وقتاییه که حرصم میده اما خب توقع نداشتم روزمون  اینطور باشه و ادامه پیدا کنه .

هنوز فاصله ی زیادی نگرفته بودم که دست انداخت زیر زانوم و بلندم کرد که جیغم بلند شد

_ توقع نداری که بذارم قهر بمونی عشقم؟

_ قهر نیستم بذارم زمین

_ آره کاملا مشخصه ، الان از خجالتت درمیام خوشگلم

جلو لبخندمو گرفتم و خودمو تکون دادم

_ چرا قهر باشم خب ، بذار زمین

_ وول نخور بچه میوفتیا

_ رادان

_ جونم

_ لطف میکنی منو …

_ نه عزیزم یکم دیگه صبر کنی خودم میدونم کجا بذارمت قشنگم

دیگه نتونستم جلو خندمو بگیرم

_ اینم نشونه ی آشتی اما دیگه دیر آشتی کردی خانوم .

 

 

( پارتا توی ورد لپتاپ نوشته شده بود و نظمشون بهم ریخته و جا به جا شده و ویرایش نیاز داره ، سعی میکنم یه شب درمیون بذارم و اینبار دیگه بدقول نشم و یک ساعته درگیر ویرایش شدم و همینقدر ویرایش شد از دفعه های بعدی سعی میکنم بیشتر باشه 🙂

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
رضا
1 سال قبل

همینکه میدونیم حد اقل ی شب درمیون باید بیایم باز بهتره،ممنون
لطفا طولانی تربذار

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط رضا
Sogol
Sogol
1 سال قبل

رمانت رمان قشنگی بود ولی بعد یه مدت که دیگه پارت نذاشتی جذابیتشو و خیلی از خواننده هاشو از دست داد…
امیدوارم این دفعه پارتا به موقع باشه و این دفعه بدقول نشی🙃.

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x