رمان رسپینا پارت 98

0
(0)

 

نشستم روی تخت و خودمو کشوندم سمت بابام
_جونم بابا
_بدون شک میگم که باهاش حرف زدی و خیر از بیرون رفتنت داری
_خبر دارم
_چندتا سوال ازت دارم باباجان ، رو راست جوابمو بده ، احساستو غلاف کن
_چشم ، بپرس شما ، قول میدم راست و حسینی جواب بدم
_رادان شمس ….. وقتی بترسی به جز خانوادت اولین کسیه که بهش پناه بیاری؟ کسی هست که وقتی ترسیدی آرومت کنه؟

سوالش برام جوابش یه آره واضح بود ، درست مثل دوشب پیش ، ترسیدم و بهش پناه آوردم ، دقیقا کسی بود که آرومم کرد
_آره ، بهش پناه میارم آرومم میکنه
_اگه مشکلی برات پیش بیاد ، که باعث شه با گفتنش بهت شکاک شه میگی یا مخفی میکنی؟
به فکر فرو رفتم ، به عمل نرسیده بود اما اگه به حرف باشه محکم میگم بهش حتی اگه به ضررم شه ، دونستنش بهتر از ندونستنه
_بابا برام اتفاق نیوفتاده نمیدونم ، گفتنش ممکنه سخت باشه اما الان در شرایطش نیستم ولی حدس میزنم که بگم ، گفتن بهتر از مخفی کردنه ، رادانی که من شناختم بی دلیل بی مدرک بهت شک نمیکنه.
_مطمئنی از احساست و تصمیمت ؟ مطمئنی روزی نمیرسه که پشیمون شی و دیگه نخوای با رادان زندگی کنی ؟
بدون مکث جواب دادم
_مطمئنم بابا ، تو هر شرایطی مطمئنم
_مطمئنی ظواهر و مادیاتش توجهتو جلب نکرده ؟ اگه روزی نداشته باشه چی ؟
_بابا از لحاظ ظاهر شبیه رادان ، بهتر از رادان هم هست حتی ، چیزی که منو کشوند سمتش رفتارش بود ، درکش بود ، شعورش بود ، صبور بودنش ، با ملاحظه بودنش ، از لحاظ مادیات ، نمیگم برای زندگی مهم نیست ، اما چیزی نیست که به دست نیاد ، نباشه تلاش میکنیم برای داشتنش ، من به پولش چشمی ندارم ، من تصمیمی که گرفتم بر اساس رفتارش بود ، ظاهر روزی از بین میره ، پول هم موندنی نیست یا بیشتر میشه یا کمتر ، من کسیو انتخاب کردم که رفتار و شخصیت و متانتش منو جذب کرده
_دختر بزرگی شدی ، عاقل شدی اما همه جوانب رو نگاه کن ، من با اون پسر هم حرف زدم ، از تک تک حرفاش رفتاراش مشخصه که چقدر دوست داره ، راضی شدنم به این ارتباط تنها یه دلیل داشت که به زودی بهت میگه باید یکم طبق گفته هاش مشکلاتت و دردات کمتر شه تا بار سنگینی رو دوشت نشه.
با این حرف بابا ذهنم پرت شد سمت حرفش و موضوعی که دیروز پنهونش کرد ، یعنی همون جریان بود ؟ همون ماجرا ؟ بیشتر از قبل کنجکاو دونستن بودم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 0 (0)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x