رمان سکوت تلخ پارت 10 - رمان دونی

 

 

 

پس از چند لحظه سکوت میان جمع

 

حاج کمال مجلس را دست گرفت و شروع به صحبت کرد

 

از قراری که چندین سال پیش با میرزا رضا داشتند گفت و مشکلاتی که مانع آن شد

 

از کدورت و ناراحتی که به خاطر این مسئله شکل گرفت و حالایی که همه چیز درست شده بود

 

از هاکانش گفت

 

از نوه ارشدی که کسب و کار خود را داشت

 

خودساخته بود

 

بدون وابستگی به او و پدرش روی پای خود ایستاده بود.

 

درس خوانده بود

 

علاوه بر تدریسی که تا همین چندسال انجام میداد حالا موسسه کنکور داشت و آنطور که حاج کمال میگفت پول پارو میکرد

 

نگاه مانلی پر از کینه بود و خشم

 

ناراحت بود از آنکه پدربزرگش این گونه برایش تصمیم گرفته و حتی به خود زحمت گفتن هم نداده بود.

 

گوشت قربونی شده بود که میرزا تصمیم میگرفت به کی هدیه اش دهد

 

سینه اش از بغض و درد سوخت و آنقدر در هپروت به سر برد که با صدای غضبناک میرزا که صدایش میزد به خود آمد

 

سر بلند کرد

 

نگاه تارش را دوخت به مردی که قیم بود و به قولی همه کاره اش

 

– بله

 

میرزا سخت تلاش کرد که خشم و حرصش را بروز ندهد و مهربان باشد

 

– پاشو دخترم ، پاشو با هاکان خان برید یه گوشه ای با هم صحبت کنید

 

 

با قدم های سست جلو رفت

 

میرزا دستور داده و او جز اطاعت کار دیگه ای نمیتوانست انجام دهد.

 

دستان لرزانش را بند دستگیره درب اتاق کرد

 

سر چرخاند ، نگاهی به مردی که با آن ابروهای درهم کشیده با یک قدم فاصله پشت سرش ایستاده بود انداخت و لب زد

 

– بفرمایید

 

دست از جیب شلوارش بیرون کشید و وارد اتاق شد

 

نگاهی به دور و بر انداخت

 

تم طوسی رنگ اتاق و شلوغ نبودن آن را دوست داشت

 

جز تخت ، ‌کاناپه ، میز آرایش و کمد لباس وسایل اضافه دیگری نبود

 

از این سادگی خوشش آمده بود.

 

نگاهی به دخترک انداخت و روی کاناپه نشست .

 

مانلی نیز با نشستن او در دورترین فاصله ممکن روی کاناپه که نزدیک پنجره اتاق قرار داشت نشست.

 

موهایش فر بودند یا خود این چنین بلایی به سرشان آورده بود؟

 

فر موهایش منظم و زیبا بود

 

اما برای او

آن موهای طلایی و شلاقی سارا چیز دیگری بود …

 

 

 

نفسی گرفت

 

چشم از موهای دخترک برداشت

 

و با کمی مکث پرسید

 

– خبر نداشتی؟

 

سر مانلی بالا آمد ، گنگ به مرد پیش رویش چشم دوخت و لب زد

 

-از چی؟

 

-خواستگاری ..

 

صادقانه جواب داد

 

– نه ..

 

هاکان لبخند کمرنگی زد

 

برش و دوخت دست بزرگترها بود

 

قدرت دست حاج کمال بود

 

اویی که در فاصله یک روز میتوانست تمام هست و نیست نوه اش را نابود کند

 

– اگر میدونستی هم قرار نبود بتونی چیزی رو عوض کنی ، اونی که باید تصمیم رو گرفته ، من و تو فقط باید طبق خواسته اشون عمل کنیم

 

مانلی هنوز هم سردرگم بود

 

چیزی از حرفای مرد نمی فهمید

 

-چه مخالفت کنی چه نه این عقد انجام میشه ، پس خودتو اذیت نکن

 

 

 

نگاهش خشک ماند در نگاه جدی مرد .

 

چه گفت او؟

 

ازدواج؟

 

– این وصلت نه خواسته منه و نه قطعا خواسته تو اما همینقدر روشن باش که زیاد دست و پا نزنی

 

لحظه ای مکث کرد و سپس ادامه داد

 

– تاریخ عقد هم مشخص شده ، حالت خوبه؟

 

رنگ پریده اش

جای سوال بود برای مردی که با طعنه این سوال را پرسیده بود

 

دخترک چون مرده ای از‌ گور برگشته نگاهش میکرد

 

حق میداد

 

او هم روز اول همینقدر شوکه شده بود..

 

حاج کمال تصمیم خودش را گرفته بود

 

تنها صلاح دانسته بود که او را هم در جریان بگذارد

 

که بگوید فلان روز در فلان ساعت باید با دختری که او انتخاب کرده ازدواج کند

 

حالا میتوانی جز چشم و اطاعت چیز دیگری بگو و مخالفت کن تا پدرت را دربیاورد …

 

-یعنی چی؟

 

از شنیدن صدای گرفته دخترک تک خندی زد

 

تازه عقلش کار افتاده بود؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 185

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان قاصدک زمستان را خبر کرد

  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت با خیانت باران و نفرت شهاب به پایان می رسه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helen Helen
Helen Helen
9 ماه قبل

خیلی پارت کوتاه بود بیشتر بزارید اطفا

رهگذر
رهگذر
9 ماه قبل

بیرحمی اگه بگم دلم میخواد سارا به هاکان خیانت کنه تا هاکان عاشق مانلی بشه ؟

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

فاطمه جان سال بد نداشتی گلم😂

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

مانلی طفلی همه جا باید کوتاه بیاد پارتا خیلی کوتاهه لطفا طولانیتر بذارین

خواننده رمان 2
خواننده رمان 2
9 ماه قبل

کوتاه بودا..!

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x