رمان سکوت تلخ پارت 5 - رمان دونی

رمان سکوت تلخ پارت 5

 

#پارت_پنجم

 

نسترن پرسید؛از آنکه چه خبر شده است،

نگفت ، توضیحی نداد!

تنها تکرار کرد آنها به درد هم نمی خورند!

 

هر چه نسترن تلاش‌کرد بفهمد چه اتفاقی افتاده است وا نداد.

 

از بچه بودن کیارش گفت،

از عقل نداشته اش،از آنکه ترجیحش آن است آینده اش را با چنین آدمی به نابودی نکشد….

 

هر چند که مطمئن بود پدربزرگش با شنیدن غلطی که کرده است‌ بیچاره اش می کند اما با این حال راضی به کوتاه آمدن نبود.

از بعد صحبت با نسترن تعارف بقیه برای ماندنش را رد کرد و با خداحافظی از جمع از خانه بیرون زد .

 

صدای قدم های کیارش را پشت سرش شنید اما اهمیت نداد

 

پشت در حیاط ایستاد و به محض آنکه قفل آن را باز کرد بازویش به عقب کشیده شد

 

 

تنه اش چرخید و در یک نفسی کیارش قرار گرفت،

چهره اش سرخ بود

 

و رگ های گردنش از شدت خشم و عصبانیت برجسته …

 

اخم کرد و دستانش را به س///ینه او کوبید تا فاصله بگیرد

اما نشد….

 

فشار دست کیارش به دور بازویش بیشتر شد و تنش را کاملا به خود چسباند

 

– ولم کن..

 

نگاه خونبارش را به چشمان دخترک داد و از لای دندان هایش غرید

 

– چه حرف زدی اون بالا‌..

 

زهرخندی زد

دیگر ترسی از او نداشت

دهان باز کرد و‌گفت

 

– گفتم نمیخوامت ، حالم ازت بهم میخوره پسرخاله.

 

صدا پایین آورد و ادامه داد

 

– دست از سرم بردار کیارش ، کاری نکن برگردم بالا و بگم با نسیم چه‌ گهی میخوردین …

 

 

یکه خورده بود؛

از حرف مانلی؛

از آن نگاه‌ پر از نفرت جا خورده بود!

 

اما با این حال کم نیاورد،،،،

 

پوزخند زد و خیره در چشمان او گفت

 

– اونقدر میخوامش که پای همه چیز هستم .

 

قلبش سوخت و کیارش وقیحانه ادامه داد

 

-تو همین که این مدت اجازه دادم اسمم روت باشه باید خداتو شکر کنی دختر خاله…

 

گفت و تمسخر را چاشنی کلماتش کرد

 

– ریختو قیافت رو تو آینه ببین ، هربار که بهت نگاه میکنم عقم میگیره مانلی ، حتی بلد نیستی مثل آدم لباس بپوشی.

 

دست بالا برد و سیلی محکمی به صورت او زد

 

قبل از آنکه کیارش واکنشی نشان دهد فاصله گرفت

 

در را باز کرد و از خانه بیرون رفت

 

در گلو هق زد و با قدم های بلند به سمت اتومبیلش رفت

 

پشت فرمان نشست

دستش را زیر چشمانش کشید ، استارت زد و حرکت کرد…

او را پشیمان میکرد»

 

 

* * *

 

اتفاق های افتاده

بهم خوردن میانه او و کیارش

 

به گوش پدربزرگش ، میرزا رضا خان فتوحی رسیده بود

 

سیلی خورده بود؛،،،

 

و حالا در گوشه ای از اتاق در خود‌ مچاله بود

 

هق زد و صدای داد و بیداد های میرزا رضا تمامی نداشت

 

حق داشت،

به پدربزرگش

 

به اویی که از همان اول گفته بود کیارش مناسب او نیست حق میداد

 

خود لج کرد

گفت کیارش را میخواهد و حالا نتیجه اش شد این

 

که مردی که نامزدش بود را با دختر دایی اش در حال عشق بازی ببیند،

 

از یادآوری آن روز و ن//اله های نسیم عق زد

 

حتی اگر زیر دست و پای پدربزرگش کشته هم میشد

 

دیگر حاضر به دیدن کیارش نبود

 

حالش از او بهم میخورد!

 

«بنظرتون چی میشه؟؟؟💔😢»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 198

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اکو
دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

  دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته خلاصه رمان:   نازنین ، دکتری با تجربه اما بداخلاق و کج خلق است که تجربه ی تلخ و عذاب آوری را از زندگی زناشویی سابقش با خودش به دوش میکشد. برای او تمام مردهای دنیا مخل آرامش و آسایشند. در جریان سیل ۹۸ ، نازنین داوطلبانه برای کمک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاصی

    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رمان خوان
رمان خوان
10 ماه قبل

سلام ،حالا که رمان یه روز درمیونه کاش نویسنده پارتاشو طولانی تر بزاره،ممنون از نویسنده

fatemenura
fatemenura
10 ماه قبل

وقتی پدربزرگه راضی نبود باید خوشحال باشه ن اینکه کتکش بزنه !
بعد کیارش ی ریگی ب کفش داره حرف مانلی رو تایید نکرد

Bahareh
Bahareh
10 ماه قبل

مانلی به همین روند ادامه بده خیلیم عالی میشه واااای چقدر خوبتر میشه کیارش پشیمون بشه و مانلی تحویلش نگیره.

رهگذر
رهگذر
10 ماه قبل

پس چرا نقش اول مرد وارد رمان نمیشه

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

سلام 😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  رهگذر
10 ماه قبل

شاید این رمان اصن مرد نداشته باشه😂

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

فعلا یه دونه نامرد داره

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  خواننده رمان
10 ماه قبل

😂😂

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  رهگذر
10 ماه قبل

من حس میکنم اگه کیارش یک برداری که همسن و سالای مانلی یا حالا بزرگتر داشته باشه میشه نقش اول 😎

نیوشا خاتوون
نیوشا خاتوون
پاسخ به  به تو چه😐
10 ماه قبل

فکرکنم گفته شد ۲ تا برادر داره.•••
اما من امیدوارم یارو،طرف. غریبه باشه
از عشق فامیلی بدم میاد😐🫤🙁😟😖😵‍💫🤒🤕😬😫😵‍💫🤧🥺

نیوشا خاتوون
نیوشا خاتوون
پاسخ به  رهگذر
10 ماه قبل

حق با تو. دخترگل••. اما من امیدوارم که یکی از برادرهای کیارش نباشه یا اینکه یکی دیگه از پسرهای، خاله،دایی و عمو،عمه. این دختر باشه🫥😐🙁🫤😕😟🤨😑🤐 گفته بودم امیدوارم یک پسر،مردجوان غریبه باشه مانند همکلاس دانشگاه مانلی یا همکارش یا مثلن پسر رئیسش یا پسر اُستادش•••••••

دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x