رمان عشق با چاشنی خطر پارت 48 - رمان دونی

 
که پام به چادرم گیر کردو جلوی عمو خوردم زمین
عمو:اشکال نداره چادره کوره
این عسل بی معرفتم همچین میخندید. داشتم از خجالت آب میشدم
خاله اومد کمک کرد که بلند شم یه نگاه بد به عسل انداختم که اومد دستمو گرفتو کشیدم سمت اتاقش
وارد اتاقش شدیم چادرو از روی سرم برداشتم و گذاشتم روی تخت. یه نگاه به عسل انداختم که داشت با خنده نگام میکرد
_چته؟
عسل:تو بگو چته؟ چته که با این حال خوب و اون چادر روی سرت اومدی خونه ما؟
_بتوچه
عسل:الان یعنی نمیخوای بهم بگی؟
_نه
عسل:زر نزن بابا بیا بشین اینجا تعریف کن ببینم
چون کارم بهش گیر بود شروع کردم از اولش گفتن
_اون روزی که بیتا اومده بود دانشگاه
عسل:خب
_حالم خیلی خراب بود رفتم خونه و همونجوری خوابیدم. بیدار که شدم هوا تاریک شده بود و اشکی اومد تو اتاقم ولی نمیدونم اون شب چه غلطی کردم اصلا یادم نمیاد. صبح هم که بیدار شدم اشکی کنارم رو تخت همونجوری که نشسته بود خواب رفته بود
عسل:دروغ میگی. لباس که تنت بود؟
_خیلی ذهنت مریضه ها معلومه که تنم بود
عسل:خیلوخب ولی تو خیلی خری الان چرا یادت نیست چه غلطی کردی؟
_نمیدونم الانم اومدم اینجا ببینم راهی داری که یادم بیاد اون شب چیکار کردم؟
عسل:فکر کردی من کیم که فکر میکنی من راه کار دارم. اون غرور لعنتی تو بزار کنار بزنگ به اشکی و ازش بپرس اون شب چه غلطی کردی؟
_پرسیدم نگفت
عسل:واقعا؟ خیلوخب بعدشم تعریف کن تا یه فکری به حال این کنیم
_اوکی……
بقیه ماجرارو و همین طور اخلاق خوبه اشکی ورفتن به شاه عبدالعظیم و همشو بهش گفتم
عسل:آرام جون من بچسب به این اشکی ولشم نکن ببین چه بچه خوبیه چطور نگرانت بود. دیگم به اون امیر بیشعور فکر نکن
_درسته که نگران بود ولی با یه تفاوت اونم این که نگران بود من خود کشی کنم خونم بیفته گردنش. من دیگه به امیر فکر نمیکنم خیالت تخت
عسل:چرت نگو بابا تو که میدونی اونم مثل خودت چقدر مغروره حتی بیشتر از خودت اونوقت تو چطور میخوای که همین اول کاری بهت بگه چون نگران خودت بودم دارم این کار هارو میکنم.
راست میگفت که اون مغروره اما بازم فکر نکنم به من حسی داشته باشه.
_ولش کن اشکی رو. یعنی تو راهی بلد نیستی؟
عسل خواست حرف بزنه که خاله اوم تو اتاق
خاله:چقدر شما حرف میزنید بلند شید بیایید ناهار
عسل:باشه مامان جان الان میایم
خاله رفت بیرون که
عسل:فعلا بریم ناهار که روده کوچیکه بزرگه رو خورد
_عسل من برم دیگه شدم مهمون ناخونده دیگه نمیشه ناهارم بمونم
عسل:گمشو ببینم چی چیو مهمون ناخونده مگه ما این چیزا داریم با هم
_خاله اندازه خودتون ناهار درست کرده نمیشه
عسل:امروز کشک و بادمجون داریم منم که عاشقشم، مامانم هر وقت خواسته کشک و بادمجون درست کنه زیاد درست میکنه که من هر وقت گشنم شد دوباره بخورم که امروز قسمت تو شده بلند شو
_باشه
^^^^^^^^^^^^^^^^^
عسل:ببین من هر چقدر فکر کردم چیزی یادم نیومد فقط یه راه داریم که تو اون خواطراتت یادت ییاد حالا یا یادت میاد یا نمیاد
_چه راهی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلا pdf از خاطره خزایی

  خلاصه رمان:       طلا دکتر معروف و پولداری که دلش گیر لات محل پایین شهری میشه… مردی با غیرت و پهلوون که حساسیتش زبون زد همه اس و سرکشی های طلا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1.5 / 5. شمارش آرا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گرایلی
دانلود رمان گرایلی به صورت pdf کامل از سرو روحی

    خلاصه رمان گرایلی :   کاپیتان دلان گرایلی، دختری خانزاده که ناچار می‌شود بين انتخاب جان برادر و عشق، ارتباط خود را با پاشا مهراز تمام کند. به هر حال پاشا از دلان دست نمی‌کشد و در این بین خاندان گرایلی بخاطر مسئله کهنه‌ نشده‌ی خونبس، دچار تحولی شگرف می‌شود.       به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهار
بهار
2 سال قبل

پارتا خیلی کم شده چیز زیادی هم اتفاق نمیوفته لطفا پارتا رو بیشتر کنید

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

میشه یه پارت دیگه بزاری؟
این خیلی کم بود

کوه غرور یا همون اشکی 😏
کوه غرور یا همون اشکی 😏
2 سال قبل

نمیشه پارت بعدی رو امروز بزاری ❤

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x