رمان عشق با چاشنی خطر پارت 63

5
(1)

 

 

کیانا درمونده شده بود و نمیدونست چی بگه که همون موقع استاد اومد تو کلاس.

منم عقب گرد کردم و راه افتادم سمت عسل. بالاخره این بار خوب در رفتی کیانا خانم

همینجوری که داشتم میرفتم سمت عسل امیرو دیدم که پشت عسل نشسته بود و داشت با اخم نگام میکرد. هه حتما به آقا بر خورده که با اشکی اومدم دانشگاه.

ولی این چرا هنوزم میاد اینجا مگه رشته اصلیش مهندسی نیست؟

چشم از امیر گرفتم و به عسل نگاه کردم و نشستم کنار عسل. تو چشمای عسل یه چیز خاص بود انگار که به هدفش رسیده اما منظور این نگاهشو نمی فهمیدم

_چته؟

عسل:هیس میخوام به درس گوش بدم

سرمو تکون دادم و برگشتم سمت استاد و تا آخر کلاس به هیچی جز درس توجه نکردم.

تایم کلاس تموم شد و استاد رفت بیرون برگشتم سمت عسل.

عسل:فعلا بلند شو بریم بیرون

بلند شدم. با هم رفتیم بیرون و روی نیمکت های دانشگاه نشستیم

_خیلوخب بنال

عسل:خیلی خوشم اومد خوب کیانا رو ضایع کردی

_هنوز که کاری نکردم

عسل:اوووو

دوباره ساکت شد و سرشو کرد تو گوشی

_نگفتی چته؟

گوشیشو گرفت جلوم که صدای آهنگ خوندن خودم بلند شد. دقیقا همون آهنگی که تو خونه باغ برای اشکی خوندم ولی خودمونیما چقدر پر احساس خوندم. بعد از تموم شدن آهنگ برگشتم سمت عسل

_اینو از کجا اوردی؟

عسل:کار آراده

_حالا برای من جاسوس گذاشتی خانم کاراگاه؟ میدونم با اون آراد چیکار کنم

عسل:اینا رو بیخیال ببین عاشق اشکی شدی رفت

_چرت نگو بابا

عسل:کجای این چرته؟ میخوای دوباره بزارم گوش بدی آخه تو تا الان کی با همچین احساسات عمیقی خوندی که این بار دومش باشه هان؟ صدات پر از حسه

دوباره گوشیشا اورد جلوم. فکر کردم دوباره میخواد همونو بزاره اما این بار صدای اشکی بود. صدای اونم مثل من بود پر از احساس اما اون برای اینکه از دست نازنین خلاص بشه اینجوری خوند

عسل:ببین صدای اشکان هم مثل تو هستش یعنی اونم عاشقته

پوزخندی زدم و به زمین نگاه کردم

_ولی اون برای اینکه از دست نازنین خلاص بشه خوند

عسل:چرته آرام خودتم خوب میدونی که اشکان خیلی مغروره بعد فکر میکنی به خواطر یه نازنین از این کار ها میکنه و جلوی جمع میگه عاشقتم نه اینجوری نیست فراتر از این هاست

_ولی تو نمیدونی که اشکی چقدر از ما دخترا متنفره. اگه تو عمق نفرت تو چشماشو دیده بودی بهش باور میکردی که اشکی به خواطر خلاصی از دخترا هر کاری میکنه میگم هر کاری یعنی هر کارررررری

عسل زیر چونمو گرفت و مجبورم کرد نگاش کنم

عسل:چیه نکنه تو میترسی اشکان عاشقت نشه به خواطر همین ازش فرار میکنی و میگی عاشقش نیستی؟

_نمیدونم

عسل:فقط اومیدوارم وقتی به خودت اعتراف کردی عاشق اشکانی دیر نشده باشه چون نمیخوام ناراحتی تو ببینم

یعنی واقعا ممکنه من عاشق شده باشم؟ اصلا عشق یعنی چی؟

دیگه نمیخواستم به این موضوع ها فکر کنم به خواطر همین به طور ضایعی بحث رو عوض کردم.

_از خودتو ممد چه خبر؟

عسل برگشت سمتم که

امیر:آرام

شنیدن اسمم اونم از زبون همچین ادمی باعث میشد چندشم بشه

برگشتم سمتش ولی قبل از اینکه حرف بزنم عسل سریع از جاش بلند شد و دست منم کشید

عسل:ببخشید آقای محمدی ولی الان کلاس شروع میشه

و بعد حرکت کرد سمت سالن و دست منم میکشید

_چرا نذاشتی خودم جوابشو بدم.

عسل:خوش ندارم با اون عوضی دهن به دهن بزاری.

وارد کلاس شدیم و نشستیم برگشتم سمت عسل

_این چند روزی که من نبودم چه خبر بود؟

عسل:هیچی فقط این کیانا زیاد زر زر میکرد که همه ی حرف های تو دروغ بوده و اینا ولی امروز با ورودت چنان سر حال بودی که همه بچه ها حرف های کیانا یادشون رفت دیدی که ازت شیرینی هم میخوان

_پس یک صفر از کیانا جلوم

عسل:آره. فقط…….

_چی؟

_به جز فردا تا آخره هفته هر روز امتحان داریم

_ایش همچین گفتی فقط گفتم حالا چی شده

عسل:خب معلومه برای خرخونایی مثل تو مهم نیست

استاد اومد تو کلاس.

^^^^^^^^^^^^^^^^^^

خسته و کوفته وارد خونه شدم و خودمو پرت کردم روی مبل و چشمامو بستم.

صدای شکمم بلند شد. که ناچارا بلند شدم رفتم سمت یخچال و یدونه سیب برداشتم و گاز زدم.

وارد اتاقم شدم و لباس هامو عوض کردم و دوباره برگشتم تو آشپزخونه.

این چند روزی اشکی بدجوری هوامو داشت و مواظبم بود پس چطوره منم براش فسنجون که غذای مورد علاقشم هست درست کنم نه؟

مشغول شام شدم و از اونجایی که عاشق آشپزی هستم کلا زمان از دستم در رفت.

یه ربع مونده بود به ۹ که مشغول چیدن میز شدم که اشکی که اومد. میز آماده باشه.

میز رو با سلیقه چیندم و خواستم بشین که در خونه باز شد.

از آشپزخونه اومدم بیرون دقیقا سر ساعت ۹ آخ که چقدر دقیقه

رفتم جلوش

_سلام خسته نباشی

اشکی سرشو بلند کرد و با تعجب نگام کرد

اشکی:سلام

_شام حاضره لباستو عوض کن و بعد بیا

سرشو تکون داد و با همون تعجبی که تو صورتش داد میزد راه افتاد سمت اتاقش

مامانم عادت نداره باهاش خوب رفتار کنم😁😁

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M.h
M.h
1 سال قبل

پارتتتتتتتتت

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه 😍 

M.h
M.h
1 سال قبل

انگاری چشمام کار خودشونو کردن چون پارت کم شده😑😑😑😑😑

رویا سمائی
رویا سمائی
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

چراااااا آخه چرااااا

رویا
رویا
1 سال قبل

وای ترو خدا یه پارت دیگه بزارید 🥺

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x