رمان عشق با چاشنی خطر پارت 78

5
(1)

 

 

بهش نگاه کردم که عصبی گفت:چته هان؟ چته؟ فقط یه سوال ازت پرسیدما

اون نمیدونستم تو دلم چی میگذره و گرنه اینجوری نمیکرد

_هیچی فقط…..

اشکی:نمیخوام چیزی بشنوم فقط برو پایین که زدی این اعصاب داغونم و داغون تر کردی

_اما..

اشکی:بلند شووووووو برو

از جام بلند شدم و رفتم سمت در که آخرین لحظه برگشتم سمتش که سرش رو لای دست هاش گرفت و تو خودش جمع شد و قلبم از شدت ناراحتیش تیر کشید من قرار بود اینجا کنارش باشم اما بدترش کردم لعنت به من. پشت در قایم شدم و بهش نگاه کردم که بعد از چند مین از جاش بلند شد و من سریع دوییدم سمت راه پله و از پله ها پایین رفتم. وارد خونه شدم و دوییدم تو اتاقم که بعد صدای در خونه اومد و بعد صدای در اتاقش.

ای کاش میتونستم براش یه کاری بکنم که آروم بشه و تمام اون خاطراتشو فراموش کنه اما نمیدونستم باید چیکار کنم.

لباس هامو عوض کردم و رفتم توی تختم و دراز کشیدم.

خسته بودم ولی ذهنم پیش اشکی بود و خوابم نمیبرد و همش به یه راهی فکر میکردم که بتونم حال اشکی رو خوب کنم اما هیچ چیزی نبود که بشه باهاش همچین غم بزرگی رو سرکوب کرد هیچی نبود.

این قدر تو جام تکون خوردم و فکر کردم که نه خوابم برد نه فکری به ذهنم رسید.

گوشی مو از روی عسلی برداشتم و به ساعتش نگاه کردم که ساعت ۴ بود. اصلا تجربه نداشته که من خواب نرم ولی انگار ایندفعه از خواب خبری نبود.

انگار که……

با شنیدن صدای شکستن چیزی سریع از جام بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون و سریع رفتم تو اتاق اشکی چون صدا از اینجا بود برق رو روشن کردم و به اشکی نگاه کردم که روی تختش نشسته بود و سرش بین دستاش بود و فشارش میداد و می لرزید و تمام وسایل روی میز عسلی رو ریخته بود روی زمین. سریع رفتم سمتش

_اشکان؟ حالت خوبه؟

هیچ واکنشی نشون نداد که رفتم و کنارش روی تخت نشستم

_اشکان؟

بهم نگاه کرد که خیلی آشفته و نگران بود مثل یه پسر بچه که ترسیده و الان مادرشو میخواد اما گفت

اشکی:بلند شو برو بیرون

نمیخواستم برم بیرون. دلم میخواست کنارش باشم درست مثل زمانی که من ناراحت بودم و اون همه جوره کنارم بود

سمتش خم شدم و محکم بغلش کردم

_دلم نمیخواد

بر خلاف انتظارم که که فکر میکردم مخالفت میکنه چیزی نگفت انگار به این که یکی کنارش باشه نیاز داشت.

عمق کابوس هاش چقدره که اشکی با این همه عظمت اینجوری شده و میلرزه؟

نمیدونم چقدر گذشت اما اشکی آروم شده بود که دست هامو از دورش باز کرد و بهم نگاه کرد دوباره شده بود همون آدم سابق همون آدم مغرور و بی خیال

اشکی:دیگه نمیخوای بری تو اتاق خودت؟

نمیخواستم برم اما خب دیگه موندنم اینجا فایده نداشت از جام بلند شدم و رفتم تو اتاق و درو بستم.

و رفتم تو تختم و این دفعه سریع خوابم برد

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

با شنیدن صدایی کمی هوشیار تر شدم اما بازم توجه نکردم و تو جام غلت زدم اما هر کی که بود دست بردار نبود. از جام بلند شدم و رفتم سمت در خونه. در رو باز کردم و دوباره برگشتم توی اتاق و پریدم روی تخت. داشت خوابم میبرد که دستم با شدت کشیده شد

لای چشمامو باز کردم که دیدم عسله با آراد

عسل:این چه طرز در باز کردنه اگه یکی دیگه به جای ما پشت در بود چی؟

_فعلا که شما بودید

آراد:بلند شو یه آب به سر و روت بزن بیا

از جام بلند شدم و رفتم دستشویی و بعد چند مین اومدم بیرون که هیچ کدومشون تو اتاق نبودن. از اتاق رفتم بیرون و روبروشون نشستم

آراد:تو همیشه در رو اینجوری باز میکنی و میری به امون خدا؟

_نه بابا امروز خواب بودم

آراد:باید به اشکان بگم وقتی میخواد بره بیرون درو قفل کنه که با این کارات خونه و خودتو به فنا ندی

خواستم از خودم دفاع کنم که عسل زودتر گفت:امروز چرا نیومدی دانشگاه هان؟

_میبینی که خواب موندم

عسل:دروغ نگو اشکان نمیزاره تو خواب بمونی مگر اینکه اصلا نخواسته باشه بیدارت کنه

_دیشب دیر خوابیدیم بخاطر همین صدام نکرده

تازه فهمیدم چی گفتم سریع بهشون گرفتم که عسل لبشو دندون گرفته بود و آراد که داشت با نیش باز نگام میکرد

آراد:یعنی قراره به همین زودیا دایی بشم آخجون

_ببند اون نیشتو

آراد:چشم فعلا کارم گیرته

_مگه چیکار داری؟

آراد به عسل نگاه کرد

آراد: تو بگو

عسل:به من چه خودت بگو

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رویا
رویا
1 سال قبل

پارت ها رو زود ت بزار

رویا
رویا
1 سال قبل

وای فقط این اراد 😂😂

M.h
M.h
1 سال قبل

😁 😁 😁 😁

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x