رمان عشق ممنوعه استاد پارت 167

5
(1)

 

” آراد ”

بعد از اینکه اون دخترع لعنتی اومد و گند زد به همه چی ، مجبور شدم از عمارت بیرونش ببرم تا بیشتر از این داد و بیداد نکنه و همه رو از اتفاقایی که افتاده باخبر نکنه

مخصوصا نازی که با وجود همه این اتفاقا هنوز برام عزیز بود وقتی چشمای دریاییش رو گریون دیدم دیگه نفهمیدم چی شد و سراغ اون دختره رفتم و با خشم و تهدید بیرونش بردم

ولی میدونستم این چیزا بی فایدس
و بازم به سراغم برمیگرده پس باید یه فکر درست حسابی براش میکردم

بعد از چند ساعت سرکله زدن باهاش خسته به عمارت برگشتم و میخواستم سراغ نازی برم ولی با یادآوری لحظه آخر و حالی که داشت

پاهام از حرکت ایستاد و با خودم فکر کردم اگه بزارم فردا صبح باهاش حرف بزنم بهتره چون الان به شدت عصبیه و میدونستم با هیچ چیزی آروم نمیشه

که البته حقم داره
با این فکر کلافه دستی به یقه پیراهنم کشیدم و درحالیکه دکمه هاش رو باز میکردم با عجله به سمت اتاقم رفتم

به یه دوش آب سرد نیاز داشتم
پس یکراست وارد حمام شدم و با همون لباسای تنم زیر دوش ایستادم و تن خسته ام رو به آب سپردم

از سردی بیش از حد آب شوک بهم وارد شد ولی تحمل کردم و درحالیکه دستامو به دیوار حمام تکیه میدادم چشمامو بستم و سعی کردم برای ثانیه ای هم که شده ذهن و فکرم رو از همه چی آزاد کنم

ولی نمیدونستم تازه اول ماجراست
و چیزایی در انتظارمه که اصلا توی فکر و ذهنمم نمیگنجه

چیزی که قراره تموم زندگیم رو یه شبه عوض کنه و منو به چیزی تبدیل کنه که دیگه خودمم خودم رو نشناسم

بعد از دوش آب سردی که گرفتم خسته با همون حوله تنم روی تخت دراز کشیدم و به سقف سفید و بی روح زُل زدم

فکرم بهم ریخته بود طوری که فکر میکردم سرم در حال انفجاره و کم مونده دیوونه بشم

کلافه روی تخت نشستم و چنگی به موهای خیس و پرپشتم کشیدم لعنتی وسط این همه گیر و دار این دختره رو کم داشتم

بلند شدم و از روی پاتختی سیگار و فندک رو برداشتم و بدون اهمیت به سردی هوا وارد بالکن شدم و سیگاری روشن گوشه لبم گذاشتم

پوک عمیقی بهش زدم
و از بین دودهای زیادش خیره روبه‌رو شده و به فردا فکر میکردم

فردایی که روز سرنوشت سازی برام بود
از یه طرف باید با نازی حرف میزدم و از طرف دیگه تکلیف اون دختره رو معلوم میکردم و از دروغ و راست حرفاش مطمئن میشدم

اینقدر سیگار کشیدم و حرص خوردم
که نفهمیدم چطور زمان گذشت و وقتی به خودم اومدم که صبح شده بود و هوا کم کم داشت روشن میشد

سیگار نیمه سوز بین انگشتامو روی زمین پرت کردم و درحالیکه زیر پام لهش میکردم زیر لب با خودم زمزمه کردم :

_زود باش باید همه چی رو درست کنی مرد !!

بعد از پوشیدن لباس مناسبی میخواستم از خونه بیرون بزنم و سراغ اون دختره برم ولی همین که داشتم از کنار اتاقی که نازی میموند میگذشتم

با یادآوری اتفاقای دیشب پاهام از حرکت ایستاد باید باهاش حرف میزدم آره نمیشد اینطوری به امون خدا ولش میکردم

با دلهره ای تقه ای به در اتاقش کوبیدم ولی همین که در اتاقش رو باز کردم با ندیدن هیچ کسی توی اتاق جفت ابروهام بالا پرید

یعنی این وقت صبح کجا رفته ؟

گیج سری تکون دادم و در رو بستم
با فکر اینکه حتما توی خونه اس و شب باهاش حرف میزنم بیخیال از پله ها پایین رفتم

بهتر بود اول سراغ اون دختره میرفتم و تکلیفش رو باهاش مشخص میکردم بعد که سرحال اومدم و انرژی داشتم سراغ نازی میومدم

با این فکرا خودم رو آروم کردم
بعد از اینکه سوار ماشین شدم با سرعت از خونه بیرون زدم و سروقت تنها آدرسی که از اون دختره داشتم روندم

باید سر از کارش درمیاوردم
هنوز یه چیزایی از اون شب یادمه از اولش هم مشکوک بود و همش بهم میگفت استاد

معلوم بود از قبل من رو میشناخته ولی چطوری و از کجا ؟؟

پامو روی پدال گاز فشردم و تموم حرصم روی ماشین پیاده میکردم همین که به خونه ای که شب قبل که دختره رو سر کوچه اش پیاده کردم رسیدم

اخمامو توی هم کشیدم
و به شماره ای که بهم داده بود زنگ زدم
ولی هرچه بوق میخورد برنمیداشت

دیگه داشت اون روی من رو بالا میاورد نمیدونم دقیق چند ساعتی بود که معطلش شده بودم ولی هیچ خبری ازش نبوددرست انگار آب شده و به زمین رفته باشه

یکدفعه به سیم آخر زدم پس بیقرار از ماشین پیاده شدم و سمت خونه اش رفتم

چند باری اف افش رو زدم
ولی بازم جوابی نمیداد یعنی چی شده ؟؟
این کارا یعنی چی ؟؟

حتما کاسه ای زیر نیم کاسه اش هست
با این فکر گوشی از جیبم بیرون کشیدم و به یکی از دوستام که توی دانشگاهی که تدریس میکردم کارمند بود زنگ زدم

اسم و مشخصات دختره رو دادم و ازش خواستم هرچی آمار و مشخصات ازش میتونه برام گیر بیاره باید میفهمیدم دور و برم چه خبره

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helma
Helma
1 سال قبل

قشنگ این رمان قابلیته اینو داره که بکشتت خوب چه وضعشه اخهههههههه😐

فروز
فروز
1 سال قبل

بابا این چه وضعشه چی شد یهو من فکرکردم تو این پارت میره دنبال نازی و متوجه میشه بارداره…ولی انگار پای یه شخصیت جدید داره به رمان باز میشه..بابا بیخیال دیگه خسته شدیم

neda
neda
پاسخ به  فروز
1 سال قبل

دقیقا… من اعلام کردم اگ من مردم تقصیر این دوتا بی‌شعوره

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

همش همین ?! خسته و کلافه تا صبح سیگار کشید بعد رفت خانه دختره

Roghayeh
Roghayeh
1 سال قبل

باز خوبع ی ذرع تغییر کرد رمان 😐
.
.
.
خستم شد دگ…!
یا تمومش کن یا بیشتر کن پارتاشو/:

neda
neda
1 سال قبل

من بلاخره از دس اینا سکته میکنم، حالا ببین کی گفتم فاطی…
خونم گردن این آراد و نازی نفهم…

مهسا
مهسا
پاسخ به  neda
1 سال قبل

😂😂😂😂اخی بمیرم حتما میرم دیه ازشون میگیرم

Fati
Fati
1 سال قبل

وای خدا مگه میشه نازی یه روز خونه نباشه کسی نفهمه اگه اونم نفهما مائده که با نازی از اون خبر نمگیرن؟؟؟؟

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Fati
Negar
Negar
1 سال قبل

کوتاه بود

ریحانه
ریحانه
1 سال قبل

به خدا اگه بیشتر بزاری اسمون به زمین نمیاد هااااا
یکم بیشتر بزار خیلی کش دادیش اینجوری رمان لوز میشه

مخاطب
مخاطب
1 سال قبل

دیگه داری یه کاری میکنی من قید این رمان رو بزنم و دستمو داغ کنم که دیگه تو سایت ها رمان نخونم…..

مخاطب
مخاطب
1 سال قبل

واقعاً دیگه گندشو درآوردی با این پارت گذاشتن …مسخره بازی شده ما چند سال صبر کنیم ؟؟!!

عاطفه
عاطفه
1 سال قبل

من اگه میدونستم بقیه این رمان کجا باید بخونم ..دیگه وقتمو اینجا برای دوتا خط هدر نمیدادم

ضحا
پاسخ به  عاطفه
1 سال قبل

منم همین طور

دسته‌ها

15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x