رمان قایم موشک پارت 14 - رمان دونی

 

 

عصبی می‌خنده و ادامه می‌ده:

 

– باور کن به هیچ جام نیست چه غلطی می‌کنی. ولی تا وقتی که پای من وسط نباشه! اگه یکی می‌دیدت از فردا تو فامیل چو می‌افتاد یه هفته از عروسیشون نگذشته سر دختره می‌خواد هوو بیاره… حالیته اینا رو؟

 

به این زاویه‌ش نگاه نکرده بودم.

سرمو پایین می‌ندازم.

 

– بی فکر کار کردم. قبول دارم…

 

نگاهم می‌کنه.

این نگاهش برام تازگی داره.

همیشه همه بحثامون با مسخره بازی خاتمه پیدا می‌کرد اما این بار شاید گند زده بودم!

 

– اصلاً می‌دونی چیه؟ از این به بعد بخوای با کارات ببریم زیر سوال، کل وجودتو می‌برم زیر سوال. فکر کردی فقط خودت دوست دختر داشتی؟

 

دیگه جوش میارم.

یه بند داره حمله می‌کنه و حالا تهدیداش شروع شده.

صدامو می‌برم بالا:

 

– بسه دیگه! اومده بودم رابطه‌مو باهاش تموم کنم. یه بند تخته گاز می‌ری… یه بار گفتی فهمیدم. حواسمه.

 

چند لحظه چشماشو می‌بنده تا عصبانیتش بخوابه.

و بعد سمت مخالف من راه می‌افته.

 

– کجا باز راه افتادی داری می‌ری؟

 

 

 

داد می‌کشه:

 

– قبرستون!

 

سریع سوار ماشین می‌شم و پشت سرش راه می‌افتم.

شیشه رو پایین می‌دم و نیم تنه‌م رو سمت شیشه می‌کشم:

 

– بیا بالا برسونمت خر نشو…

 

سر جاش می‌ایسته.

همچنان توی وضعیت قرمز به سر می‌بره.

 

– خر هفت جد و آبادته درست صحبت کن!

 

دوست دارم از دستش سرمو بکوبم تو فرمون ماشین.

 

– باشه من خرم اصلا… بیا بالا… کجا می‌ری پای پیاده؟

 

پوزخند می‌زنه دوباره که امیدوارم به حق اکثر امام زاده ها دهنش توی همون حالت کج شه.

 

– فکر کردی من محتاج توام؟ خودم ماشین دارم.

 

پشت سرش می‌رم.

 

– باید بریم خونه مامانت. همه اونجا جمعن‌.

 

شونه بالا می‌ندازه.

 

– تو جدا برو… منم میام. فکر اینکه نیم ساعت باهات تو یه ماشین باشم و بذار سالم بمونی رو از سرت بیرون کن امیر!

 

 

 

(دیارا)

 

تا می‌رم داخل همه به محض سلام و احوال پرسی می‌گن:

 

– امیر کو؟

 

که دوست دارم بگم تو بیابون اما خب در کمال متانت و خانوم بودن، لبخند می‌زنم.

 

– کار داشت الان هاست که برسه…

 

و حرفم تموم نشده مرتیکه دو دره باز زنگ خونه رو می‌زنه.

 

داخل میاد و با نهایت چاپلوسی حال و احوال می‌کنه و مثل اینکه خل و ساده‌ی جمع منم فقط!

حتی چشم ندارم نگاهش کنم.

مامان مثل همیشه دخالت می‌کنه و زیر گوشم علاوه بر نیشگون محکمش، می‌غره:

 

– برو گمشو پیش شوهرت بشین. عین چی سرتو انداختی پایین یه خسته نباشید بهش نگفتی‌.

 

بلند بلند می‌خندم.

واقعاً هم خسته نباشید داره.

گند زدن به اعصاب من کار هرکس نیست.

اما امیر این توانایی رو داره!

پامی‌شم و کنارش می‌شینم.

 

بلند طوری که خانواده محترم بشنون، با خوشرویی می‌گم:

 

– عزیزم… خوش اومدی. خسته نباشی. لباساتو می‌خوای عوض کنی؟

 

 

 

امیر ترسیده به این حالتم نگاه می‌کنه.

 

– نه ممنون… راحتم.

 

تو دلم می‌گم:

 

– نه بیا و راحتم نباش! جرات داشتی جز این چیز دیگه ای می‌گفتی… دهنتو جر می‌دادم…

 

اما خب مثل همیشه وقتی بخت باهات یار نیست، از زمین و آسمون واست می‌باره.

هنوز ننشسته بودم؛ که بابا می گه:

 

– امیر تعارف می‌کنی با ما؟ پاشو برو تو اتاق دیارا لباساتو عوض کن.

 

اینبار منو مخاطب قرار می‌ده:

 

– بابا ببرش تو اتاقت…

 

دوست داشتم موهام رو بکنم.

جیغ جیغ کنم.

سر امیر رو توی میز شیشه‌ای وسط سالن خرد کنم.

هرکاری که باعث می‌شد یکم از این اعصاب خرابم آروم شه.

 

– بیا امیر جان دنبالم…

 

و توی دلم می‌گم:

 

– امیر جان بخوره به کمرت… می‌خوام صد سال سیاه لباس عوض نکنی مرتیکه میمون.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عشق محال او pdf از شقایق دهقان پور

    خلاصه رمان :         آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رمان خون
رمان خون
1 سال قبل

چه روزایی پارت میذارید ؟

مریم موسوی
مریم موسوی
1 سال قبل

چرا اینقد پارتا کمن حالا هم اگه هر روز پارت بزارن خوبه ولی فقط هر هفته‌ی یه بار

Sahar Shoorechie
Sahar Shoorechie
1 سال قبل

ممنون فاطمه جان ♥️
بلاخره رمانی پیدا شد گودرت ما دخترا رو نشون بده 😂 😂

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x