5 دیدگاه

رمان مانلی پارت 12

4
(15)

#پارت_12

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

با دیدن نگاه خیره‌ی عمه مهسا حدس زدم کار او باشد.

_عمه تهدیدت کرده؟

 

دستی به موهایش کشید و خیره نگاهم کرد.

_یه مرحله دهن جر بده‌تر از اون…

 

چشم‌هایم را برایش ریز کردم که شانه‌ای بالا انداخت.

_خب تایم تنها بودنمون تموم شد من دیگه باید برم بای!

 

با دهانی باز مانده به عجله‌اش برای فرار کردن از خودم نگاه کردم.

 

امشب این خانواده یه‌چیزیشان می‌شد!

 

آخرش هم نشد که باربد را تنها گیر بیاورم و راجع‌به داریوش بپرسم!

 

در طی حاضر شدن میز سرجایم نشستم و مشغول بازی با گوشی شدم.

 

انقدر سرم گرم شد که با شنیدن صدای نامی شانه‌هایم بالا پرید.

_داری بازی می‌کنی؟

 

سریع به سمتش چرخیدم.

_عادتای جدید!

کشیک منو می‌کشی پسر عمه؟

 

ابرویی بالا انداخت و خیره نگاهم کرد.

_باهوش شدی دختر دایی!

بگو ببینم دماغت درد نمی‌کنه؟

 

سرم را به دوطرف تکان دادم.

_نه خوبم. بی‌خودی شلوغش کردین من از این ضربه‌ها زیاد خوردم.

 

بی‌هوا اخم‌هایش را درهم کشید.

_یعنی چی که از این ضربه‌ها زیاد خوردی؟

تا جایی که یادم میاد من همیشه مراقبت بودم. بعدش هم که بزرگ شدی و خانم!

 

نتوانستم جلوی خندیدنم را بگیرم.

_تا ببینیم منظورت از خانم شدن چیه!

همین چهارسال پیش بود باربد از روی درخت هلم داد سرم شکست نشونش هنوزم هست.

 

مردمک چشم‌هایش کمی گشاد شد و فکش منقبض.

 

سرش را به دوطرف تکان داد و نگاه خیره‌اش را به عمه دوخت.

_آخ مامان… آخ!

 

با تعجب نگاهش کردم.

_چیشده؟

 

نفس عمیقی کشید و با ناامیدی گفت: آخه تو اون سن و سال بالای درخت چیکار می‌کردی؟

اون باربد نره‌خر چرا هلت داد پایین؟

 

ناگهان جدی شد.

_مگه دستم بهش نرسه.

 

چشم‌هایم را برایش گرد کردم.

_رفته بودیم آلوچه بچینیم. خیلی وقته گذشته بابا تازه‌شم باربد که از قصد هلم نداد خودش داشت میفتاد منو با خودش کشید با هم سقوط کردیم!

 

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 15

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تینا
تینا
10 ماه قبل

خیلی ممنون رمانت خییییلی قشنگ و جالبه فقط اگر میشه پارت ها تو یکم بیشتر کن ممنونم

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط تینا
آسمان
آسمان
10 ماه قبل

رفته رفته جالب میشه😄

بانو
بانو
10 ماه قبل

ممنون که به شعور مخاطب احترام میزارین هر روز پارت میدین🤗🤗🤗

سارا
سارا
پاسخ به  بانو
10 ماه قبل

رمان جالبیه وپارت گزاریش منظم ،خدا نویسنده شو حفظ کنه ،موافقم بانظرت

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
10 ماه قبل
در انتظار تایید

ندا خوبی؟؟؟
چه خبر؟

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x