21 دیدگاه

رمان مانلی پارت 2

3.9
(17)

#پارت_2
•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

فلش بک

روی صندلی نشسته بودم و گل‌ولای میان انگشتانم را پاک می‌کردم.

نگاهم از پنجره‌ی کوچک زیر زمین مدام روی در باغ متمرکز می‌شد.
اگر قبل از آمدن مهمان‌ها خودم را به خانه نمی رسانده و دوش نمی‌گرفتم بی‌شک این‌بار مامان زهره مرا از فرزندی خلع می‌کرد.

می‌‌دانستم گونه‌هایم از رنگ روی سفال نقش گرفته و سر تا پایم گلی است کاش انقدر محو کوزه‌های رنگی نمی‌شدم.

همین که از روی صندلی بلند شدم در باز شد و ماشین شاسی بلندی وارد حیاط باغ شد.

آهی کشیده و خشک شده در زیر زمین باقی ماندم.
اگر با این اوضاع خارج می‌شدم علاوه بر مامان زهره باید عیب و ایراد‌های عمه را هم تحمل می‌کردم.

از پنجره نگاهی به نامی و نریمان و عمه که از ماشین پیاده می‌شدند انداختم و کمی مکث کردم.

عمه عینکش را از چشمش بیرون کشید و نگاه پر غرورش را به خانه دوخت.

به قول باربد وقتی به سرتاپای کسی خیره می‌شد انگار که هزاران سوزن در بدنت فرو کرده باشند تمام جانت تیر می‌کشید.

شاید هم برای همین بود که بعد از مرگ پدرم مامان زهره ارتباطمان را تا جایی که می‌توانست کم کرده بود.

روی نوک پاهایم به سمت در زیر زمین به راه افتاده و نگاهی به نامی و نریمان که به سمت باغ می‌آمدند انداختم.

دستی به گونه‌ی رنگی شده‌ام کشیدم و نگاهم را به نامی دوختم.

مردک پر تکبر چندسال یک بار هم پایش را در مهمانی‌های خانوادگی نمی‌گذاشت و حال همین امروز نوبتش رسیده بود که مرا با این اوضاع و احوال به تمسخر بگیرد.

کت و شلواری که به تن داشت، موهای پریشان و چشم‌های خسته‌‌اش حاکی از آن بود که مثل هميشه با زور و اصرار عمه به مهمانی آمده و تمایلی برای ماندن ندارد.

کاش حداقل نریمان تنها بود این‌گونه راحت‌تر با وضعیت موجود کنار می‌آمدم.

مشغول فکر کردن به راه فراری بودم که چشمان تیزش به سمت زیر زمین چرخید…

قبل از این که مورد هدف نگاه جدی و تیره‌اش قرار بگیرم سریع از جلوی در عقب کشیدم.

اميدوار بودم که مرا ندیده باشد.

یادم است از همان کودکی ترس عجیبی از این مردِ مهیب به دل داشتم.

مشغول فکر کردن به این بودم که چه‌طور دور از چشم عمه از زیر زمین بیرون بزنم که سایه‌ی بلندی تنم را پوشاند.

با چشمانی گرد شده سرم را بلند کردم.

با دیدن نامی که بازویش را به چارچوب در تکیه داده و با ابرویی بالا رفته و صورتی جدی نگاهم می‌کرد دستپاچه لبم را گاز گرفته و گونه‌های رنگی شده‌ام را با دستانم پوشاندم.
_شمایید پسر عمه؟

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•
‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 17

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

21 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

امروز دیگه مانلی نمیزاری ندا جون؟😢😢

لیکاوا
لیکاوا
11 ماه قبل

واییییییییییی عالیه لطفا تند تند پارت بزار و طولانی تر🥰
میشه زمان پارتگذاری رمان رو بدونم؟

Fateme
Fateme
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

وایییی خیلی قشنگ ننه ولی خیلی کم نوشتی که

Fateme
Fateme
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

عه فکر میکردم نویسنده خودتی
آره ننه تو به ما ثابت شده ای فداتشم😂😍❤️

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
11 ماه قبل

پس عاشق نامی میشه 😂

سارا
سارا
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

بدتر من چه عجولی جانم بزاربریم جلوتر بعد منم مثل خودت این فکرم 👌

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

دقیقا تا خوندمش همین اومد به ذهنم😂

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

آره منم
چه رمانایی خوندی غزلی

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

رمان والا زیاد خوندم این من بی تو
دیگه یادم نمیاد بزار فککنم😂😂یک عدد الزایمری

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط 𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

من بی تو pdfدارم اما نخوندمش من خیلی رمان خوندم

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

اره منم دارمش از یه جایی به بعد قشنگ نیس دیگ بنظرم
گلامور اوای توکا و تنگ بلورم من دوس دارم ولی انلاینن

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

من خیلی خوندم

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

بی دی افی ولی اشبز باشی و دروغ شیریین و حرارت تنت و اینا کلا زیاد خوندم😁
تو چیا خوندی؟

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

والا زیاد نمیتونم بگم

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

چرا

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

آخه زیادن حال ندارم بگم

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

اوکیه😂

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

مسی 😘

دسته‌ها

21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x