6 دیدگاه

رمان مانلی پارت 29

4.4
(13)

#پارت_29

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

صدایم را کمی پایین آوردم.

_چاره‌ی دیگه‌ای دارم؟ قیافه‌ش رو نگاه کن.

 

نگاهی به صورت طلبکار نامی انداخت و غر زد: چی می‌خواد از جونت؟

 

شانه‌ای بالا انداختم.

_فکر کنم بابا قبل از مرگش حضانتم رو داده به نامی… قراره بابای جدیدم باشه اومده ادعای حق کنه!

 

بی‌هوا خندید و به سمت نامی هلم داد.

_خونه می‌بینمت مانی!

 

نامی با شنیدن حرفش نفس تندی کشید و عقب ایستاد تا من جلوتر به سوی ماشینش به راه بیفتم.

 

به محض نشستن در ماشین زیرچشمی نگاهم کرد.

_چی زیر گوشت وز وز می‌کرد این بچه خوشگل؟

 

پشت چشمی برایش نازک کردم.

_می‌خواست بدونه چی از جونم می‌خوای!

 

پایش را روی گاز فشار داد.

_مسائل بین من و تو به هیچکس مربوط نیست. تو چی بهش گفتی؟

 

نیشخندی زدم و زیر چشمی نگاهش کردم.

_گفتم حدس می‌زنم بابام آخر عمری حضانتم رو به تو داده و قراره بابای جدیدم باشی که اومدی ادعای حق می‌کنی!

 

لب‌هایش را به‌هم فشرد.

_منو مسخره می‌کنی؟

 

چهره‌ام درهم رفت.

_بیخیال شهیاد من همیشه چوب صداقتم رو می‌خورم.

 

نچی کرد و با انگشت روی فرمان ماشین ضرب گرفت.

_می‌ریم رستوران باهات حرف دارم.

سریع جواب دادم: من دلم می‌خواد بریم دربند!

 

مخالفت کرد.

_جای خوبی برای حرف زدن نیست.

 

دست به سینه به بیرون خیره شدم.

_وقتی نظرم مهم نیست چرا بهم اطلاع می‌دی که قراره کجا بریم؟

 

کلافه پوفی کشید.

_من گفتم نظرت مهم نیست؟

می‌گم محیطش برای قرار امروزمون مناسب نیست. باشه دفعه‌ی بعد می‌ریم.

 

جوابی ندادم و به جوراب‌های رنگی‌ که تا روی ساق پاهایم کشیده شده بود خیره شدم.

 

کمی در سکوت گذاشت که دوباره صدای جدی و بدون انعطافش در گوشم پیچید.

_آنا؟

 

با ابروهای بالا پریده به سمتش چرخیدم.

_آنا دیگه کیه؟ منو با دوست دخترت اشتباه گرفتی؟

 

لبخند کمرنگی بر لبانش نشست.

_نه منظورم خودت بودی!

 

چشمی برایش چرخاندم.

_یادم نمیاد اسمم آنا بوده باشه مگه این که این اسم رو بابای جدیدم واسه‌م انتخاب کرده باشه.

 

خنده‌اش پررنگ‌تر شد و سرش را به دوطرف تکان داد.

_تو کی وقت کردی انقدر زبون در بیاری؟

 

شانه‌ای بالا انداختم.

_همون موقع که تو ول کردی رفتی دنبال کار و کاسبیت!

 

سکوتش باعث شد به خودم بیایم و به حرفی که زدم فکر کنم.

 

کم کم اخمی روی صورتم نشست.

 

ممکن بود فکر کند حذف شدن یه‌هویی‌اش از وسط زندگی‌ام زیادی ذهنم را مشغول نگه داشته. چیزی که ابدا نمی‌خواستم از آن حرفی به زبان بیاورم.

 

زمان زیادی طول نکشید که به رستورانی فوق‌العاده شیک و لوکس رسیدیم.

 

همان‌طور که نگاهم به رستوران بود از ماشین پیاده شد و در را برایم باز کرد.

_پیاده نمی‌شی؟

 

عصبی غر زدم: منو با این ریخت و قیافه برداشتی آوردی چنین جایی؟ می‌خوای مسخره‌ی دست مردم بشم؟

 

خم شد و مچ دستم را میان دست‌های بزرگ و مردانه‌اش گرفت.

_غلط می‌کنه کسی بخواد مسخره‌ت کنه.

 

کمی مکث کرد و نگاهی به سرتاپایم انداخت.

_شاید این باعث بشه از این به بعد دست از پوشیدن این جورابای رنگی بکشی!

 

لب‌هایم را به هم فشردم و سرم را با اعتماد به نفس بالا گرفتم.

_مگه چشونه؟ هم خوشگله هم پاهام رو گرم نگه می‌داره…‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 13

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آنتونی
آنتونی
10 ماه قبل

این رمان رو خود نویسنده ، نمینویسه؟ چون اونجا گفت شهیاد
کپیه؟

میمَم
میمَم
پاسخ به  آنتونی
10 ماه قبل

قاعدتا نویسنده است که یچیزیو مینویسه ولی ادمینی که پارتگذاری میکنه نویسنده این رمان نیست!

ممد
ممد
10 ماه قبل

پارت بده

میمَم
میمَم
پاسخ به  ممد
10 ماه قبل

نداااا دستوری که منتظرش بودی رسید حالا باخیال راحت عملیاتو بدون نگرانی شروع کن!

Fateme
Fateme
10 ماه قبل

چرا باهاش رفتی لعنتی میزدی تو دهنش دست باربد و میگرفتی میرفتی اه😂😐

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x