4 دیدگاه

رمان مانلی پارت 4

4.5
(17)

#پارت_4

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

 

قبل از این که از زیر زمین بیرون بدوم صدای محکم و سنگینیش باعث شد چند لحظه مکث کنم.

_بهت اجازه میدم بری آنائل کوچولو… ولی هیچوقت لازم نیست از نامی بترسی!

 

با دو از مقابل چشمان نریمان گذشتم.

 

صدای خندانش که در گوشم پیچید لبم را محکم گاز گرفتم.

_شماره بدم خوشگله؟

 

این دو برادر تبحر خاصی در آزار و اذیت دیگران داشتند.

 

بی‌توجه وارد راهرو شدم و یواشکی سرم را از کنار در داخل بردم.

 

عمه درحال احوالپرسی با مادرم بود.

 

فرشته مثل همیشه روی مبل نشسته و هدفون به‌گوش در حال ور رفتن با موبایلش بود.

 

مامان زهره به محض دیدن من که با موهای فر و آویزون مانده خودم را به دستگیره‌ی در آویخته بودم لبش را از حرص گاز گرفته و عمه را با خود به سوی آشپزخانه کشاند.

 

سریع خودم را از پشت مبل و جلوی چشم‌های متعجب فرشته به داخل اتاق رساندم.

 

همین که در بسته شد کمرم را تکیه‌ دادم و نفس راحتی کشیدم.

 

همیشه برای رفت و آمد با خانواده پدری و دبدبه کبکبه‌اشان این مشکلات را از سر می‌گذراندم!

 

تنها مشکل آن‌ها با منی بود که به‌جای دکتر و مهندس شدن دانشکده هنر را برگزیده بودم و گاو پیشانی سفید فامیل به حساب می‌آمدم!

 

دوش سریعی گرفته و موهایم را خشک کردم.

یکی از بزرگترین مشکلات زندگی یعنی موهای فرفری‌ام را صاف کرده و محکم با کش بالای سرم بستم و آرایش کمرنگی روی چهره‌ام نشاندم تا دوباره مورد سرزنش مامان زهره قرار نگیرم.

 

یکی از مسائلی که موجب شده بود از کودکی از موهای فرم متنفر باشم وجود شخصی به‌نام باربد بود!

 

نزدیک‌ترین دوست و پسردایی من!

 

کسی که بیشتر از همه مرا می‌فهمید و بهترین دوران زند‌گی‌مان را در کنار هم گذراندیم!

_مانلی؟ بیا بیرون دیگه عمه مهسا سراغت رو می‌گیره.

 

چشمی چرخاندم و از اتاق بیرون زدم.

 

عمه به محض دیدنم با لبخند بزرگی از جایش بلند شد.

_قربونت برم عمه از کی تا حالاست که ندیدمت؟ ماشالله زیر پوستت آب افتاده تپل شدی!

 

سریع نگاهی به خودم انداختم و سرتاپایم را بررسی کردم.

_کو کجاش؟

 

فرشته ضربه‌ای به پهلویم کوبید و عمه جواب داد: کلی می‌گم!

 

کمی سرم را خم کرده و نگاهی به ران‌ها و باسن لاغرم انداختم.

_ولی من خیلی وقته میرم باشگاه حتی لاغر تر هم شدم.

 

_راست میگه دیگه بچه عملا تخت شده چی می‌خواید از جونش؟

 

همان‌طور که به سمت خودم خم شده بودم نگاهی به نریمان که با خنده و تمسخر نگاهم می‌کرد انداخته و صاف سرجایم ایستادم.

 

فرشته سرفه‌ای کرد و چپ چپی به نریمان نگاه کرد.

 

با این که از هردویمان کوچک‌تر بود به‌خاطر سلیطه‌گری‌هایش حرفش حسابی برو داشت!

_شما در زدی وارد جمع زنونه شدی پسر عمو؟

شاید اینجا یکی لباس تنش نباشه!

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 17

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بانو
بانو
11 ماه قبل

سلام دوست عزیز رمان خیلی عالی

ولی ای کاش پارت ها یه کم طولانی باشه 😕

Niki
Niki
11 ماه قبل

مرسی ندایی 💋❤😍🥰
این پارت خیلی قشنگ بود 🤩
مانلی نمی دونه که داشتن موی فر یک نعمته😌

میمَم
میمَم
11 ماه قبل

منت سرت میزارم اینجاهم برات کامنت میذازم:)
هزینه اشو بعدا باهام حساب کن فقط…
حالا جدا ازینا باحال بود فقط الان فهمیدم من ادم رمان انلاین خوندن نیستم دارم دیوونه مشم:/

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x