4 دیدگاه

رمان مانلی پارت 6

4.3
(16)

#پارت_6

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

قبل از این که پاسخی دهد نریمان سریع گفت: نامی هم مثل مامان به چای علاقه‌ای نداره.

 

نامی بی‌توجه به حرف‌های نریمان دستش را بالا گرفت و لیوانی برداشت.

_ممنون!

 

بی‌هوا از این که ضایع نشده بودم لبخندی بر لبانم نشست که موجب تعجبش شد.

حالا آنقدرها هم بداخلاق به‌نظر نمی‌رسید.

 

بی‌توجه به نریمان و فرشته سینی را روی میز گذاشته و با لبخندی پیروزمندانه روی مبل نشستم.

 

نریمان ابرویی بالا انداخت.

_ما هم اینجا آدم بودیم.

 

خواستم حرفی بزنم که صدای بع بع کردن گوسفندی از پشت پنجره باعث شد رنگ از رخم بپرد.

 

به قول مامان زهره الهی خدا باربد را ذلیل کند!

 

به اصرار خودش این رمزی برای مواقع ضروری بین من و او بود تا سریع خودم را به باغ برسانم.

 

ناگفته نماند تنها استفاده‌اش از این رمز برای تمسخر من بود.

 

بار دوم که صدای بع بع بلند شد صورت عمه درهم رفت.

_ببینم شما توی باغ گوسفند نگه می‌دارید؟

 

فرشته که تا به‌حال به سختی جلوی خنده‌اش را گرفته بود بی‌هوا زیر خنده زد.

_بله داریم. نگران نباشید رفیق مانلیه با اون کار داره.

 

همه متعجب نگاهم کردند.

 

خجالت زده لبم را گزیدم.

_فرشته شوخی می‌کنه. باربده!

 

نریمان از جایش بلند شد.

_چرا باربد باید پشت پنجره بع بع کنه؟

 

همین که به سوی پنجره به راه افتاد صدای باربد بلند شد.

_پیس پیس مانی بیا بیرون دیگه…

 

آهی کشیدم و ناامیدانه سرجایم میخکوب شدم.

 

نریمان پنجره را باز کرد و با خنده سرش را بیرون برد.

_مانلی مهمون داره نمی‌تونه بیاد آقا باربد. امروز رو تنها بازی کن.

 

با اعتراض سرم را بالا گرفتم که چشمم به اخم‌های درهم نامی افتاد.

 

چنان طلبکارانه نگاهم می‌کرد که انگار ارث پدری‌اش را گرو گرفته بودم!

 

صدای خنده و شوخی باربد و نریمان موجب شد نگاهم را از صورتش بردارم.

_پس من بعدا میام بهش یه سری می‌زنم.

 

نریمان سری بالا انداخت.

_بیا بالا داش باربد خودمونیم.

 

صدای خجالت زده باربد بلند شد.

_نه ممنون مزاحم نمی‌شم. بعد از شام اومدید تو باغ یه خبر بدید بیام پیشتون.

 

نریمان دستی برایش تکان داد و به عقب برگشت.

 

من و باربد و نریمان تقریبا هم‌سن و سال بودیم برای همین احساس صمیمیت بیشتری بینمان در جریان بود.

 

فرشته همیشه خودش را از جمع عقب می‌کشید و نامی هم که در سال‌های اخیر گنده دماغ بازی‌هایش را خدا نصیب گرگ بیابان نکند.

_متوجه نمی‌شم این پسر نمی‌فهمه شماها دیگه بزرگ شدید؟

 

نگاه متعجبم به سمت صورت جدی نامی برگشت.

_با منی؟!

 

سری تکان داد.

_جز شما قراره مخاطبم کی باشه؟

یه خانم بالغ شدی! اجازه میدی باربد خان توی جمع یا خلوت باهات چنین شوخی‌هایی بکنه؟

 

حس کردم و دست و پایم یخ بست.

 

با چه حقی در میان جمع این‌طور با من حرف می‌زد؟!

 

عمه که از سرخی صورتم متوجه ناراحتی‌ام شده بود سریع گفت: خب اونا از بچه‌گی با هم بزرگ شدن طبیعیه انقدر صمیمی باشن با هم مثل خواهر و برادر می‌مونن مگه نه مانلی جان؟

 

می‌خواستم یک نه‌ محکم بگویم و بحث را ادامه دهم ولی حقیقتا از عکس‌العمل مامان زهره می‌ترسیدم.

 

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 16

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fateme
Fateme
11 ماه قبل

انقدر از دخترای بی دست پا که اجازه میدن هر کس و ناکسی تو روابطشون دخالت کنه بدم میاد کاش مانلی یجوری جواب نامی رو میداد که دلم خنک شه نه مث اسکولا بتمرگه سر جاش

میمَم
میمَم
11 ماه قبل

بع!

hihi
hihi
پاسخ به  میمَم
11 ماه قبل

بع بع

میمَم
میمَم
پاسخ به  hihi
11 ماه قبل

عملیت شناسایی ببعی های رماندونی -فاز1 با موفقیت انجام شد!
ندا بیا تحویلش بیر…

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x