2 دیدگاه

رمان مانلی پارت 7

4
(12)

#پارت_7

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

 

نگاهم را از روی اخم‌های درهم نامی برداشتم.

_درسته عمه جان هر آدم عاقلی متوجه این موضوع می‌شه!

 

متوجه تکان خوردن نامی روی مبل شدم ولی نگاهش نکردم.

 

این که مثل سگ از این مرد گنده دماغ می‌ترسیدم دلیلی بر آن نبود که ریز ریز جوابم را به صورتش نکوبم!

 

شنیدن صدای زنگ آیفون باعث شد جو سنگین میانمان کمی نرم شود.

 

فرشته سریع از جا پرید و آیفون را برداشت.

 

اولین باری بود که از آمدن عمه مریم و خانواده‌اش انقدر خوشحال بودم.

 

مامان زهره به محض دیدن عمه مریم آن روی روشن فکر و های‌کلاسش را به نمایش می‌گذاشت.

 

عمو شهرام مدام با مهربانی ذاتی‌اش قربان صدقه‌‌ی من و فرشته می‌رفت و سیما با پیچیدن به پر و پای نامی و به قول نریمان چهار نعل تازیدن روی تک تک تارهای عصبی‌اش باعث می‌شد از دست نگاه‌های سنگین و سرزنشگرش در امان بمانم!

 

با ورود پر سروصدای سیما به خانه دورترین نقطه از جمعیت ایستادم و نگاهشان کردم.

 

معمولا آدم منزوی بودم و ترجیح می‌دادم در سایه‌ها پنهان بمانم.

 

عمه مریم به محض دیدنم چشمانش درخشید و سریع مرا در آغوشش خفه کرد.

_دورت بگردم عمه جان چه‌قدر دلم واسه‌‌ت تنگ شده بود.

 

بعد آهی کشید و ادامه داد: یادش بخیر اون موقع که محمد بود هرپنجشنبه جمعه دور هم جمع می‌شدیم!

 

نگاه طعنه‌وارش را به مامان دوخت.

 

مامان بی‌توجه به حرف عمه مریم سریع گفت: چرا سرپا ایستادید بشینید واسه‌تون چای شربت بیارم.

 

عمه مریم که به جواب دل‌خواهش نرسیده بود صورتش را درهم کشید و روی مبل نشست.

 

نفر بعدی سیما بود!

 

از همان کودکی رابطه‌ی خوبی با یکدیگر نداشتیم و همیشه موهای فر من در میان دستان او و گوشت تن او لای دندان‌های من بود!

 

روی هوا یکدیگر را بوسیدیم و سریع عقب کشیدیم.

 

عمو شهرام دستی به کت خوش‌دوختش کشید و همان‌طور که روی مبل می‌نشست گفت: شرمنده کمی دیر رسیدیم مشغول کارهای دفتر بودم.

 

عمه مهسا ابرویی برایش بالا انداخت.

_مگه سیما توی کارها بهت کمک نمی‌کنه؟ پس واسه چی ماهی فلان‌قدر بهش حقوق میدی؟

 

عمو شهرام خندید و دستش را دور شانه‌ی سیما حلقه کرد.

_خانم مهندس ما زیادی تنبله فکر کرده کارخونه‌ی باباشه می‌خوره می‌خوابه و لنگه ظهر میاد سرکار!

 

چشمی برایشان چرخاندم و پایم را تکان دادم.

 

ترجیح می‌دادم الان در باغ کنار باربد باشم تا این که این‌جا بنشینم و مشاهده کنم که ‌چگونه هندوانه زیر بغل دختر مهندسشان می‌دهند.

 

گوشی را بین دستانم گرفتم و به باربد پیام دادم: ( چیزی شده اومدی دم پنجره؟)

 

چندلحظه بعد گوشی میان دستانم لرزید: ( باید حضوری حرف بزنیم. راجع‌به داریوشه!)

 

با دیدن نام داریوش در پیامش صاف سرجایم نشستم و ناخودآگاه نیشم تا آخر باز شد. ( همین که فرصتش پیش بیاد میام پیشت.)

 

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 12

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الماس
الماس
11 ماه قبل

عالی بود زود پارت بزار

Atena Najafi
Atena Najafi
11 ماه قبل

ادامه بده عالیه✨

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x