رمان ملورین پارت 44

5
(4)

 

 

محمد نزدیکش شد و درست در یک قدمی‌اش ایستاد، با جدیت به چشم‌های درشت و سبز رنگش خیره شد و گفت:

 

– من همچین حرفی زدم الان؟

 

سر بالا انداخت و گفت:

 

– خب نه ولی منظورت چی بود؟ نکنه دیگه نمیخوای بیای اینجا نه؟

 

دست کوچکش را که لبه‌ی ژاکتش را به چنگ گرفته بود در دستش گرفت.

خیره به انگشت‌های ظریف و دخترانه‌اش گفت:

 

– منظورم این بود که تو و مینو رو می‌خوام ببرم خونه‌ی خودم، اینجا جای مناسبی برای شماها نیست!

 

منزلِ خودش؟

یعنی میخواست او را پیش پدر و مادرِ خودش ببرد؟

لب گزید و ترسیده گفت:

 

– نمیشه که…اخه مامان و بابات که منو تا به حال ندیدن، درست نیست من بیام.

 

کمی مکث کرد و بعد با معصومیتی کودکانه ادامه داد:

 

– اصلا اگه مامان و بابات منو ببینن، چی فکر میکنن پیشِ خودشون؟ نمیگن دختره نه بابا داره نه مامان یک کاره بلند شده اومده اینجا که چی بشه؟

 

محمد در سکوت تنها به حرف‌ها و نگرانی‌های ملورین گوش می‌داد و هیچ نمیگفت.

انگشت‌های کوچکش را در هم پیچیده و گفت:

 

– یعنی مامان و بابات مخالف نیستن؟

اخه نمیشه که من با یه خواهر پاشم بیاد سر بار شما بشم…زشته اینطوری …نچ من خجالت میکشم.

 

 

 

بخاطر هول شدنِ بیش از اندازه‌اش به لکنت افتاده بود و میان صحبت‌هایش کمی مکص می کرد.

 

محمد اما بر عکس تو با خونسردی کامل و دست به جیب ایستاده بود.

 

چشم‌هایش را کمی ریز کرده و خیره به ملورین که با کف دست خودش را باد می‌زد گفت:

 

– اروم باش دختر! چرا هول شدی حالا؟ مگه گفتم قراره بریم پیش مادر و پدرم که اینقدر هول کردی؟

 

نگاه گیجش را به مرد دوخت و اهسته پچ زد:

 

– پس چی؟

 

– خونه دارم خودم، من و تو و مینو میریم اونجا.

 

برای یک لحظه جا خورد!

تمام فکر های بد به یک باره به ذهنش حجوم اوردند و با ناراحتی پچ زد:

 

– یعنی…یعنی همینطوری…همینطوری مخفی؟

 

پرسشی خیره‌ی دخترک شد:

 

– منظورت چیه؟

یه مدت میریم اونجا تا من با مادرم صحبت کنم، جریانو واسش تعریف کنم، همین.

 

حس دم دستی بودن به او دست داد!

اهسته لب بالایش را به دندان گرفت و پچ زد:

 

– چرا؟ مگه قرار نیست…قرار نیست محرم بشیم نه؟ خب چرا نباید کسی بدونه!

 

از مخفی بودن رابطیشان ناراحت بود.

تمام فکر‌های بد و زننده توی سرش بالا و پایین می‌پریدند و اجازه‌ی تمرکز را از او صلب می‌کردند.

 

 

 

آن طرف ماجرا محمد ایستاده بود.

با توجه به اعتبار و آبروی پدر و مادرش، گفتن حقیقت برایش به شدت سخت بود

 

از طرفی نمی‌توانست قیدِ ملورین را بزند و میخواست او را همیشه کنار خودش داشته باشد

 

دستی میان موهای پریشانش کشید و اهسته گفت:

 

– باید از قبل مادر و پدرمو اماده کنم ملو!

یهویی برم بهشون بگم یکی رو زن کردم و میخوام بیارمش تو خونتون؟

به نظرت جا نمیخورن؟

اصلا مادر و پدر خودت اگه بشنونن شوکه نمیشن!

 

سر پایین گرفت و با تلخی پچ زد:

 

– من پدر و مادر ندارم که بخوان شوکه بشن!

بحث من…بحث من اینه که میخوای منو یه گوشه از زندگیت نگه داری فقط؟

نمیخوای به کسی بگی…بگی…میخوای منو صیغه کنی؟

 

یک قدم به سمتش برداشته و درست روبرویش ایستاد.

دست زیرِ چانه‌اش فرستاده و همانطور که سرش را بالا میگرفت گفت:

 

– میگم، به وقتش به همه‌ی عالم و ادم میگم…

 

خیره به نگاهِ محمد پچ زد:

 

– وقتش کیه؟

 

حتی خودش هم نمیدانست!

سوالی بود که از خودش می‌پرسید و هیچ جوابی برایش پیدا نمی‌کرد!

 

نمیخواست ملورین را گوشه و کنارِ زندگی‌اش پنهان کند ولی از واکنشِ پدرش ترس داشت!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x