بعضی وقتا تشر براش لازم بود تا اروم بگیره و این روی مائده خیلی خوب تاثیر میزاشت

اروم اروم شکمشو ماساژ میدادم که نفساش سنگین شد و به خواب رفت

خواستم بلند شم که دیدم دستم زیر سرشه و اگر دستمو بردارم ممکنه بیدار بشه پس تصمیم گرفتم بیدارش نکنم

چشام از خستگی بسته شد و به خواب رفتم

صبح زودتر از مائده بیدار شده بودم و تصمیم گرفتم برای اینکه سکته نزنه ازش فاصله بگیرم

کارای لازمو تو سرویس کردم و رفتم بیدارش کنم

_وروجک؟ بیدار نمیشی؟

وروجک یه اسم بداهه بود و ولی بدجوری از این اسم که روش گذاشتم خوشم اومده بود

اروم لای چشماشو وا کرد

وقتی دید جلوی چشمشم نگاهشو دزدید و اروم اروم لپاش داشت رنگ میگرفت

با خجالت گفت:

_سلام صبح بخیر

_سلام وروجک نمیخای بیدار بشی؟

اروم سری تکون داد و بلند شد و رفت سرویس منم گوشیم زنگ خورد و رفتم تا جواب بده رضا بود

_سلام اقای دو زن چطوری؟

_باز نمک ریختی؟

_جون داداش شکست عشقی خوردم، قرار بود من بستونمت مائده اومد قاپیدت بدجوری هارتم شکست

کلافه از نمک ریزی هاش گفتم:

_رضا حرفتو بزن

_میخام بیام خونتون از دستپخت زن معشوق سابقم بخورم میزاری؟

عصبی از اینکه میخاد بیاد اینجا و ارامشو ازمون صلب کنه گفتم:

_نه نمیزارم برو کارا عقب نمونه

گوشیو قطع کردم و به خزعبلات اون گوش ندادم

گوشیو گذاشتم رو میز و رفتم سمت اشپزخونه بساط صبحانه رو حاضر کرده بود

رفتم بشینم که دیدم قهوه نزاشته ولی وقتی اون چای خوشرنگ رو دیدم از خیر قهوه گذشتم

چای همون چای بود ولی برای من مزه دیگه ای داشت

مثل اینکه تازه یادش افتاد که من قهوه میخورم

_ببخشید یادم رفت شما قهوه نمیخورین الان حاضر میکنم

_نه قهوه  نمیخام از این به بعد برام چای بیار

_چشم

لبخندی به مظلومیت چشماش زدم

لقمه هاش ریز بود عین خودش

نمیدونستم این چه حسیه ولی کنار این دختر انگار 20 سالمه

داشتم تو این فکرا غرق میشدم که زنگ در زده شد

به نظرتون کیه؟ 🤔🤔