27 دیدگاه

رمان نغمه دل پارت33

4
(3)

حرکت کردم سمت مطب دکتر

_سلام خوش اومدین

_سلام دکتر ممنون

_خب مشکلت چیه پسرم؟

_یه مدتی هست سرم بی دلیل درد میگیره اوایل کم بود ولی حالا قرص هم بی فایدس

دکتر یکم فکر کرد و گفت:

_وقتی سردرد میگیری حالت تهوع هم داری؟

_بله

_سرگیجه؟ سیاهی رفتن چشم؟ تار دیدن و مبهم شدن اجسام و کم شدن شنوایی؟

یکم فکر کردم دیدم همه این علائم رو داشتم

_بله دکتر چطور؟

_یه MRI و سی تی اسکن بده و حتما زود جوابشو بگیر و بیا تا نتیجه رو بگم

_باشه دکتر

از منشی ادرس سی تی اسکن و امارای رو گرفتم

نزدیک یک ساعت و نیم کارم اونجا طول کشید و گفت فردا بیام برای گرفتن عکس

دیگه باید میرفتم پیش مائدم تا این خبر خوش رو بهش بدم که فتنه جان زنگ زد

_سلام عجقم از هووی اولم طلاق گرفتی؟

از صدای نازکش خندم گرفت و دلم نیومد این خوشی رو با عصبی شدنم زهرمار کنم

عین خودش خیلی مسخره گفتم:

_بله عجقم طلاق گرفتم

_پس زودی بیا پیشم یه دلی از عزا در بیاریم

_شرمنده بانو باید برم پیش همسرم

_عهه چه خوب منم میام با هم یه دلی از عزا دراریم

عصبی از اینکه میخاد بیاد و جمع خونوادگی منو زن و بچمو خراب کنه گفتم:

_لازم نکرده میخام تنها باشیم بیای زنگ میزنم به پلیس

_عاا میخاین تنها بمونین کارای خاک بر سری بکنین؟

_رضا از جلو چشام گمشو تا نکشتمت

زود قطع کردم حوصلشو نداشتم حتی یه ذره تن صدام بالا میرفت سرم درد میگرفت

تا اومدم درو بزنم در باز شد و سوالات تموم نشدنی مائده ردیف شد

_چیشد؟ طلاق گرفتین؟

_عوض سلامته اتیش پاره؟ بله گرفتم

جیغ زد و پرید بغلم

_عه عه اروم نگفتم پریدن ممنوعه؟

یهو بغضش گرفت

_نکنه کار اشتباهی کردیم؟

_نترس اون الان پیش دوس پسرش داره عشق و حال میکنه

_نمیدونم

_فردا عاقد رو میارم عقد دائم رو بخونت و سند شش دنگ ت رو به نامم بزنه

ولی حیف شد خیلی برنامه ها داشتم برای عقدمون اما این فسقلی نزاشت

_همین که پیشمی کافیه بعدشم فسقلی نزاشت یا بابای فسقلی خیلی عجله داشت؟

_اووو بله بابای فسقلی عجله داشت مائده خانوم

_علی گشنمه

_برو حاضر شو بریم بیرون غذا بخوریم

_اخ جون ساندویچ کثیف

_مائده خانوم ساندویچ کثیف تعطیل میریم جگر بخوری یکم جون بگیری

قیافشو اینور اونور کرد بلکه نظرم عوض شه

_چونه نزن که اصلا فایده نداره

با اخم رفت لباسشو بپوشه

……..

چکاپ رو گرفتم و بردم پیش دکتر

دکتر نگاهی بهش انداخت و عینکشو در اورد

_چیشد دکتر؟

_حدسم درست بود

_چه حدسی؟

_بیماری همانژیو بلاستوما

_چی؟

_تومور مغزی

احساس کردم گوشام نمیشنوه

_تومور؟ تومور مغزی؟

_متاسفانه بله

_یعنی الان توی مغزم توموره؟

دکتر متاسف سری تکون داد

سرگیجه نزاشت رو پام وایسم

دکتر سریع ابی برام ریخت

_نکران نباش پسرم شاید با عمل حل بشه

هیچی نمی شنیدم

فقط توی سرم اسم مائده میومد

من قرار بود بمیرم؟ یعنی تا چند وقت دیگه زندگی نمیکنم؟ حتی ممکنه بچمم نبینم؟

عذاب وجدان گرفتم که زندگی اونم خراب کردم با امید های الکیم

حالا بعد من قراره چکار کنه؟

نمیتونستم طاقت بیارم داشتم زیر بار فشار له میشدم طاقت نیوردم و اشک ریختم

محمدعلی شمس کسی که هیچ کسی اشکشو ندیده بود الان داشت زار میزد اونم نه برای خودش برای اینده زنش که نمیدونست چطور قراره باشه

_پسرم نگران نباش خیلی ها عین تو هستن ولی با شیمی درمانی و مراقبت به زندگیشون ادامه دادن

_حالا مائدت چی میشه؟ بچم؟ بدون دیدنش میخام بمیرم؟

_این چه حرفیه پسرم انشالله خوب میشی

حرفاش برام بی معنی بود

با کمری خمیده از مطب اومدم بیرون

رفتم بام تهران، جایی که وقتی پدرم فوت کرد رفتم و دردامو خالی کردم

هر چقدر فریاد زدم خالی نشدم

هزار بار گوشیم زنگ خورده بود ولی توان برداشتنش رو نداشتم

ساعت هشت شب بود تا رسیدم مائده گریه کنان پرید بغلم

_علی کجا بودی؟ چرا گوشیتو جواب ندادی؟

حتی نمیتونتم نگاهش کنم

_خوبم

از بغلم اوردمش بیرون و رفتم سمت اتاق

_علی؟ مشکلی پیش اومده؟

میخاستم فریاد بزنم اره علی دارع تنهات میزاره علی نامرده

رفتم اتاق و اونم همراهم اومد

لباسام که روی تنم سنگینی میکرد رو در اوردم

_مائده

_جانم؟

_میشه بغلم باشی؟

_علی چیشده چرا اینطوری حرف میزنی؟

_هیچی، دلم برات تنگ شده

نشستم رو تخت، موهای ابریشمی ش ذو شونه زدم و بافتم

یعنی تا چند ماه دیگه من از دست زدن به این موها محرومم؟

از بو کردنش؟ از لمس کردنش؟

خابیدیم رو تخت، تو بغلم بود

_مائده؟

_جانم؟

_اگر.. من بمیرم تو چکار میکنی؟

یه نگاهی به چشام کرد و اشکش سرازیر شد

_علی چی داری میگی؟ چرا اینطوری شدی؟

_هیچی همینطوری پرسیدم گریه نکن وروجکم

اینقدر تو بغلم اشک ریخت و موهاشو ناز کردم و نجواهایی که قرار بود اخرین بار باشه برام رو زدم تا خوابید

سرش رو قلبم بود، روی قلب نا ارومم

تمام شب رو نخوابیدم و فکر کردم

نمیتونستم بزارم با همیچین دردی کنار بیاد

اون حتی از لفظش هم اشفته شد چه برسه وقتی که اتفاق بیوفته

نباید بچه ای بدنیا میومد نمیخاستم بچم یتیم باشه

نمیخاستم وقتی بزرگ شد بگه به ارواح خاک پدرم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
✞ΛƬΣПΛ✞
عضو
11 ماه قبل

دوستان عزیز
رمان تا ی هفته پارت گذاری نمیشه نویسنده گف بهتون خبر بدم
شرمنده بابت پارت گذاری دیر

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞
11 ماه قبل

چرا آتی برای ادا مشکلی پیش اومده

آبجی علی که داره دق میکنه
آبجی علی که داره دق میکنه
11 ماه قبل

توروخدا نمیره من واقعا الان
اشکم در میاد اگه بمیره خدایا

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط baran
بانو
بانو
11 ماه قبل

😭 😭 😭 😭 😭 ای خدا

Niki
Niki
11 ماه قبل

طفلکی علی 😭
تروخداااا نه علی بمیره و نه نی نی 😫😭
مرسی ادایی💋❤

Niki
Niki
پاسخ به  Eda
11 ماه قبل

چشم دیگه دلم برای کارکتر علی نمیسوزه 😭
🥰💋❤

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

💔😢چیزیش نشههه

neda
عضو
پاسخ به  Eda
11 ماه قبل

تو میخای دقو دلیتو خالی کنی 😂
بکن عزیزم 😂
قشنگ باهات موافقم 😝😂

neda
عضو
پاسخ به  Eda
11 ماه قبل

کار خوبی میکنی 😂
کمک خاستی رو مامانت حساب کن 😎😊
بزن بکشش اصلا 😂
دلت خنک شه 😂

neda
عضو
پاسخ به  Eda
11 ماه قبل

بیار بالا هرچی شنیدی و دیدی 🙂

Niki
Niki
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

سلااام ندایی
خوبی؟
کجایی ؟
دقیقا کجایی؟

neda
عضو
پاسخ به  Niki
11 ماه قبل

به به نیکا خانوم دلبر
سلام عزیزم
والا دقیقا زیر پتو 😂
خوبم مرسی عزیزم
خودت خوبی ؟
درس و دانشگاه خوبه؟

Niki
Niki
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

به به مامان ندای کم پیدا!
خداروشکر
به به ، زیر پتو عالیهههه🤩
خوبم
خوبن ، سلام میرسونن 😝

SAMA
SAMA
11 ماه قبل

ادا جونننننن تروخداااااااا تومور مغزی از کجا اومد … 😭😭😭😭😭😱
تاثیرات رمان دلارای و تارگت کم بود اینم اضافه شدددد خدایااااا

SAMA
SAMA
پاسخ به  Eda
11 ماه قبل

عشقم چرا قلب سیاه میفرستی آخه 🥺😭

.....Aramesh...
.....Aramesh...
11 ماه قبل

وای خدا علی سرطان داره ادا جون لطفا خوب شه نمیره 🥺
نکنه برن بچرو سقط کنن 😱😱 نه توروخدا این طوری نشه

.....Aramesh...
.....Aramesh...
پاسخ به  Eda
11 ماه قبل

وای قلب سیاه نکنه بمیره نهههههههه

فاطمه
فاطمه
پاسخ به  .....Aramesh...
11 ماه قبل

خوب میشه نی نی شونم به دنیا میاد ایشالله😍

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  Eda
11 ماه قبل

نههههه یعنی میمیرن ‌😱😱 ن ترو خدا من از پایان ناراحت کننده بدم میاد

دسته‌ها

27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x