رمان گرداب پارت 149

5
(2)

 

 

سامیار با ذوق از بقیه جدا شد و من رو هم چرخوند سمت خودش و دستش رو روی شکمم گذاشت و گفت:

-واقعا؟..چرا به من نگفتی منم حسش کنم؟..

 

یکه خورده نگاهش کردم:

-چی؟..

 

-منم می خواستم حرکتشو حس کنم..

 

عسل زد زیر خنده و سامان هم خندید و من با حرص گفتم:

-مگه به من گفته بود میخواد حرکت کنه..از کجا بفهمم..

 

سامیار طلبکارانه گفت:

-به من چه..هرموقع حرکت میکنه من باید حسش کنم…

 

نگاهم رو اروم چرخوندم سمت مادرجون و گفتم:

-خداوکیلی سر این سامیار چی خوردی مامان؟..چرا این پسر همیشه طلبکاره؟…

 

مادرجون با خنده سرش رو تکون داد و گفت:

-نمی دونم والا..یادم نمیاد ولی درکل کسی رو با این خصوصیات اخلاقی تو خانواده نداشتیم..شوهرت یه نمونه نادره مامان جان….

 

خندیدم و به سامیار که شاکی نگاهمون می کرد نگاه کردم…

 

سرم رو به معنی “چیه” تکون دادم که چپ چپ نگاهم کرد و جوابم رو نداد…

 

دستم رو گرفت و کشید سمت مبل و گفت:

-بیا دراز بکش باز دوباره پس نیوفتی..

 

چشم غره ای بهش رفتم و روی مبل نشستم و گفت:

-بخاطره دختره جنابعالی من حالم بد میشه..

 

سامیار با خنده گفت:

-هرکی گل میخواد باید خارشم تحمل کنه..

 

-الان تو گلی یا دخترت؟..

 

لب های سامیار بیشتر کش اومد و با لبخنده پررنگی گفت:

-جفتمون..

 

 

خنده ام گرفت و دستم رو روی شکمم کشیدم و پر احساس گفتم:

-تحمل میکنم..

 

-چی رو؟..

 

لبخندم عمیق تر شد و با همون لحن گفتم:

-خارِ دوتا گلمو..

 

سامیار تک خندی زد و دستش رو روی صورتم کشید:

-نیست و نابود میکنم اون خاری رو که بخواد به تو اسیب بزنه…

 

دستش رو از روی صورتم گرفتم و تا خواستم چیزی بگم سامان با لحن شوخی گفت:

-اه بسه بابا حالمونو بهم زدین..

 

همون لحظه نگاهش به عسل افتاد که دست به سینه و شاکی نگاهش میکرد و درجا رنگ عوض کرد و گفت:

-البته این مدل صحبتا برای تداوم زندگی بسیار مفیده و من همه جوره تاییدش میکنم…

 

زدم زیر خنده و سامیار هم خنده ش گرفت و گفت:

-اخه تو که جرات نداری چرا زر میزنی..

 

سامان نیم نگاهی به عسل کرد و رو به سامیار گفت:

-شر درست نکن بچه..من تازه بخشیده شدم نمیخوام تو دردسر بیوفتم…

 

با خنده پشتم رو به مبل تکیه دادم و با لذت بهشون نگاه کردم که همچنان کل کل می کردن و تو دلم از خدا خواستم دیگه غم رو مهمون خونه هامون نکنه و همیشه شاد باشیم…..

 

نفس عمیقی کشیدم و همون لحظه صدای الارم تماس گوشیم بلند شد…

 

سرم رو چرخوندم و گوشیم رو از روی عسلی برداشتم که سامان صدام کرد:

-سوگل ببین بد میگم..

 

میون حرفش دستم رو بلند کردم:

-تورو خدا منو قاطی کل کل های بی پایانتون نکنین…

 

سامان با دلخوری نگاهم کرد و داشت از اینکه طرفشو نگرفتم شکایت می کرد…

 

 

 

حواسم به گوشیم هم بود و برای اینکه تماس قطع نشه، بدون نگاه کردن به شماره تماس رو برقرار کردم….

 

با خنده به سامان نگاه کردم و گوشی رو بغل گوشم گذاشتم:

-بله؟..

 

صدایی از اون طرف خط نیومد و من اصلا فکرم سمت مزاحم تلفنیم نبود و دوباره گفتم:

-الو..بفرمایید..

 

صدای چند نفس بلند و عمیق تو گوشی پیچید و ابروهام کمی جمع شد:

-الو..

 

دوباره صدای نفس نفسی بلند شد و دلهره چنگ انداخت به دلم…

 

سامیار نگاهم کرد و گفت:

-کیه؟..

 

اب دهنم رو قورت دادم و تازه یاده مزاحمم افتادم..

 

تا خواستم به سامیار بگم “مزاحمِ و باز هم حرف نمیزنه” صدای خش خشی تو گوشی پیچید و بعد صدای گرفته و خش داری با بغض صدام کرد:

-سوگل..

 

صدا اونقدر اشنا و درعین حال محال بود که خشکم زد..

 

سامیار خواست گوشی رو ازم بگیره که به خودم اومدم و از جا پریدم و با وحشت گفتم:

-شما؟..

 

همون صدا، دوباره با همون لحن صدام کرد:

-سوگلم..

 

سریع گوشی رو پایین اوردم و به شماره نگاه کردم..باز هم از شمال بود…

 

دهنم خشک شده بود و نفسم بالا نمیومد..چشم هام گشاده شده بود و کمرم تیر میکشید…

 

گوشی رو باز بغل گوشم گذاشتم و چشم های ماتم چرخید سمت سامیار و با ناباوری و پر از وحشت لب زدم:

-سورن..

 

گوشی از دستم افتاد و زیر پام خالی شد و داشتم پخش زمین میشدم که دست های محکمی زیر بغلم رو گرفت و اجازه سقوط بهم نداد….

پایان فصل اول

****

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nilia
Nilia
11 ماه قبل

الان فصل دوم و کجا میتونیم بخونیم؟

fati
fati
11 ماه قبل

پارت گذاریش چطوره؟!
حسمیکنم خیلی پیش رفته اینجا عقبه..!

Tamana
Tamana
11 ماه قبل

واقعاااا یه حسی بهم میگفت اینی ک زنگ میزنه سورنه…

غزل
غزل
11 ماه قبل

وایی نههههه اگ سورن بود چرا این همه مدت حرف نمیزدد
من چقد بخاطر سوگل و سورن گریه کردم
میگفتن یکی هست زنگ مبزنه صدا سوگل و بشنوه قطع میکنه نگو داداشش بوده💔🥺
ولی چطوریی؟

karina
karina
11 ماه قبل

تازه زده پایان فصل اول واییی😐

هورنا
هورنا
11 ماه قبل

واییییی نههههههههه
نویسنده ترو جون بقال سر کوچمون رمانو ادامه بده
ترو خودا فصل دومو هم بنویس
واییییییی من سَکته

Mobina
Mobina
پاسخ به  هورنا
11 ماه قبل

آروووم باش بابا تا آخرش نوشته شده من خوندمش قبلا

آیناز
آیناز
پاسخ به  Mobina
11 ماه قبل

واقعا؟ کجا خوندی ؟

Mobina
Mobina
پاسخ به  آیناز
11 ماه قبل

یادم نیس خیلی وقت پیش خوندم

neda
عضو
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
11 ماه قبل

چیشد ؟میدین؟

Mobina
Mobina
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
11 ماه قبل

میگم که چندسال پیش خوندم دقیق یادم نی آخرش چی شد ولی یادمه که سورن زنده بود میرن سورن و پیدا میکنن ،سورن عاشق یه دختره میشه و اینا،تو یه سایت خونده بودم ولی الان که سرچ میکنم پیداش نمیکنم

هورنا
هورنا
پاسخ به  Mobina
11 ماه قبل

عه کجا خوندی

Eda
Eda
عضو
11 ماه قبل

اخخخ گلبممم😐
سورننننننننن

hihi
hihi
11 ماه قبل

داداششههههههههههههههههههههههههههههههههههه من چقد سر مردنش گریه کردم اونوقت این عوضی زندس🥺🥺🥺😭😭😭😭

Zoha
Zoha
11 ماه قبل

چرا احساس میکنم این مزاحمه که هی زنگ میزنه یه چیزایی درباره سورن میدونه؟😂😔

Mobina
Mobina
پاسخ به  Zoha
11 ماه قبل

باهوش خود سورنه طرف

Mahsa
Mahsa
11 ماه قبل

بابا این چه وضعشههههه دو خط مینویسی میری
به پارت حساب کنیم سوگل یه ساله حامله س مگه بچه ۹ ماهه به دنیا نمیاد؟!

به نفر
به نفر
11 ماه قبل

تازه فصل اول تموم شد😐😑

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x