رمان گرداب پارت 285 - رمان دونی

 

 

 

 

سرم رو تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم..

 

نمی خواستم تحت فشارش بذارم و با اصرار روی این موضوع، باعث بشم حس بدی پیدا کنه…

 

دستش رو انداخت پشتم روی پشتی صندلیم و اینجوری انگار از بغل تو اغوشش بودم…

 

از حس خوب نزدیکیش لبخند روی لبم نشست و یهو با صدای بلند و کر کننده ی موسیقی با ترس تو جام تکون خوردم….

 

چشم هام گرد شد و با وحشت به سوگل نگاه کردم که دستش روی سینه ش بود و رنگش پریده بود….

 

صدا یهویی و خیلی بلند بود و حتی من هم ترسیده بود چه برسه به سوگل که باردار هم بود و براش خطرناک بود….

 

سامیار بلند و با عصبانیت فحشی داد و سریع از تنگ روی میز داخل لیوان اب ریخت و جلوی دهن سوگل گرفت و برای اینکه صداش رو بشنوه بلند گفت:

-چیزی نیست..نترس..یکم اب بخور..

 

دستم رو روی شونه ی سوگل گذاشتم و با نگرانی نگاهش کردم که چند جرعه از اب نوشید و سامان با نگرانی گفت:

-خوبی سوگل؟..

 

سوگل نفس زنان گفت:

-خوبم..خوبم..

 

سامیار لیوان رو روی میز کوبید و دوباره فحش داد..رنگ و روی اون هم پریده بود…

 

یک دستش رو دور سوگل حلقه کرد و اون یکی دستش رو روی شکمش گذاشت و گفت:

-اروم..هیش..چیزی نیست..

 

#پارت1672

 

سوگل هم دستش رو روی دست سامیار که روی شکمش بود گذاشت و اروم اروم نفس کشید تا حالش کمی جا اومد….

 

سورن که از جاش بلند شده بود، با نگرانی روی میز خم شد و گفت:

-سوگل خوبی عزیزم؟..

 

سوگل نگاهش کرد و لبخند زد:

-خوبم..نگران نباش..

 

رنگ و روش داشت جا میومد و لرزش بدنش قطع شده بود…

 

سامیار نگاه ترسناکی به سمت سامان فرستاد و گفت:

-این چه وضعشه؟..

 

سامان با تعجب گفت:

-من چرا؟..به من چه ربطی داره؟..

 

-اره حواسم نبود اینجا مجلس پسرِ همسایه س به تو ربطی نداره…

 

هممون از لحن عصبی و با مزه ش خنده امون گرفت و به سختی جلوش رو گرفتیم اما وقتی سوگل پق خنده رو زد، ما هم ازادانه زدیم زیر خنده….

 

خوده سامیار هم از خنده ی سوگل لبخندی زد..

 

حال و هوای هممون تو یک لحظه عوض شد و عسل با اون لباس سنگین و پف دار از جا پرید و میز رو دور زد و دوید سمت من و سوگل….

 

دستمون رو گرفت و به زور از روی صندلی بلندمون کرد و گفت:

-بیایین بریم..وقته رقصه..

 

#پارت1673

 

دست دوتامون رو توی دوتا دستش گرفت و کشیدمون سمت پیست رقص…

 

صدای داد سامیار از پشت سرمون بلند شد:

-یواش..نکشش..دستشو کندی..

 

عسل توجهی نکرد و سه تایی رفتیم وسط پیست و بقیه که داشتن می رقصیدن، با دیدن ما کمی عقب رفتن و فضارو برامون باز کردن….

 

اهنگ تند و شادی پخش میشد و با خنده سه تایی حلقه زدیم و روبه روی هم شروع کردیم به رقصیدن….

 

سوگل با اون شکمش اروم می رقصید اما من و عسل راحت قر می دادیم و به بدنمون پیچ و تاب می دادیم….

 

بقیه هم بهمون نزدیک شدن و عسل رو انداختیم وسط و خودمون دورش شروع کردیم به رقصیدن…

 

من و سوگل از قر دادن و مسخره بازی های عسل اون وسط غش غش می خندیدیم و به سختی می تونستیم خودمون رو کنترل کنیم و درست برقصیم….

 

عسل در حالی که کمرش رو می چرخوند بهمون نزدیک شد و دوباره دست دوتامون رو گرفت و کشید وسط حلقه ای که دورش زده بودیم….

 

با مسخره بازی دست مارو تو هوا تکون میداد و می چرخید و تاب می خورد…

 

قهقهه زنان همراهیش کردیم و بیشتر از اینکه برقصیم، می خندیدیم…

 

صورتمون از شادی می درخشید و از تحرک زیاد به نفس نفس افتاده بودیم…

 

چرخی دور خودم زدم که نگاهم به پسرها افتاد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 70

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان چشمان به صورت pdf کامل از نگار

        خلاصه رمان:   چشمان دختری که حاصل یک تجاوزه .که بامرگ پدرش که یک تاجر ناموفق است مجبور میشه که به خونه همکار پدرش بره تا تکلیف اموال وبدهی های پدرش مشخص بشه اما این اقامت پردردسر تو خونه بهزاد باعث متوجه شده رفتار های عجیب بهزاد بشه و کم کم راز هایی از گذشته چشمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x