رمان گرداب پارت 338 - رمان دونی

 

 

 

 

عمه با نگرانی گفت:

-تورو خدا این حرفا چیه می زنین..بشینین با ارامش صحبت کنیم..ما فقط اومده بودیم درمورد ازدواج پرند بپرسیم تا خیالمون ازش راحت بشه…..

 

مامان رو به عمه کرد و لبخند نصفه و نیمه ای زد:

-خیالت راحت باشه..خداروشکر دخترم از یه کثافت نجات پیدا کرد..امانت شوهرمو به یه شیرمرد مثل باباش سپردم….

 

اقاجون انگشتش رو به سمت مامان گرفت و خشمگین گفت:

-به زودی این حرفاتو به خوردت میدم..داشتن کاوه لیاقت می خواد که تو و دخترت نداشتین….

 

مامان برخلاف صورت و چشم های سرخ از خشمش، لبخندی زد و گفت:

-ببرین بدین به کسی که لیاقت داشته باشه..فقط لطفا شرش از ما دور باشه…

 

اقاجون درحالی که عصاش رو همچنان محکم به زمین می کوبید راه افتاد و رفت سمت در….

 

نزدیک راهرو که رسید، مامان با پوزخند گفت:

-به سلامت..

 

اقاجون ایستاد و با کمری صاف و اون ابهت دلهره اورش، پشت به ما، با لحن ترسناکی گفت:

-پس بچرخ تا بچرخیم دخترجان..

 

با قدم های پیوسته و محکمش از خونه بیرون رفت و بلند عمه ام رو صدا کرد…

 

عمه خودش رو به من رسوند که با گریه فقط نظاره گر بودم…

 

با عجله بغلم کرد و تند تند با دلجویی گفت:

-ناراحت نباش..می دونی که کاوه بت اعظمشه..امروز فهمیده تو داری ازدواج می کنی و اومد مغز این مرد رو شست و شو داد..به دل نگیر….

 

#پارت1920

 

ازم جدا شد و با سر انگشت هاش اشک هام رو پاک کرد…

 

لبخنده تلخی زد و نگاهش رو از من به مامان چرخوند و گفت:

-بهم زنگ بزنین..می خوام روز عقد کنار دختر برادرم باشم..نمی خوام برادرزاده ام تنها باشه..بهم خبر بدین بیام….

 

مامان لبخندی زد و سرش رو تکون داد:

-فرداست..ادرس و ساعتش رو برات می فرستم..

 

عمه هم سرش رو تکون داد و دوباره کوتاه بغلم کرد و گفت:

-حتما میام..الهی خوشبخت بشی دختر نازم..

 

بعد ازم جدا شد و با عجله از خونه بیرون زد..

 

صدای بسته شدن در که اومد، هق هق کنان روی مبل پشت سرم افتادم…

 

نفس نفس می زدم و داشتم خفه می شدم..

 

مامان سریع خودش رو بهم رسوند و درحالی که خودش هم گریه می کرد، با نگرانی گفت:

-اسپریت کجاست مامان جان؟..

 

یک دستم رو روی گلوم گذاشتم و اون یکی دستم رو به جیب شلوارم رسوندم…

 

مامان دستم رو کنار زد و اسپری ام رو دراورد و سریع چندتا پاف تو دهنم خالی کرد…

 

چند نفس عمیق کشیدم و کمی که راه نفسم باز شد، بغضم بلندتر و پر صداتر ترکید…

 

مامان به اغوشم کشید و محکم بغلم کرد..

 

میون هق هق و نفس زنان نالیدم:

-چرا منو دوست نداره؟..مگه منم نوه ش نیستم..چرا دوسَم نداره؟!…

 

#پارت1921

 

مامان موهام رو نوازش کرد و با گریه گفت:

-خودم به جای همه دوستت دارم..به درک دوستت نداره..می دونی که من هزاران برابر بیشتر از همه شون دوستت دارم..من عاشقتم دختر کوچولوم…..

 

سرم رو روی شونه ش گذاشتم و شدت گریه ام بیشتر شد…

 

مامان موها و کمرم رو نوازش می کرد و زیر لب قربون صدقه ام می رفت…

 

تو حال و هوای خودمون بودیم که صدای گوشیم بلند شد…

 

از مامان جدا شدم و اشک هام رو پاک کردم و گوشیم رو از جیبم دراوردم…

 

با دیدن اسم سورن بدتر زدم زیر گریه و قبل از اینکه مامان بتونه جلوم رو بگیره، تماس رو وصل کردم و گوشی رو بغل گوشم گذاشتم:

-سورن..

 

چند ثانیه اون طرف خط سکوت برقرار شد و بعد سورن وحشت زده و بلند گفت:

-جون سورن..چی شده؟..چرا گریه میکنی؟..کجایی؟…

 

به جای جواب، دوباره با هق هق صداش کردم:

-سورن..

 

-عمر سورن..چی شده قربونت برم؟!..

 

از ناز دادنش بغضم بدتر ترکید:

-بیا..بیا..

 

بعد از اون همه حرفی که به ناحق شنیده بودم و تمام اتفاقاتی که گذشته بود، الان دلم فقط سورن رو می خواست و بس..

 

مامان گوشی رو از دستم گرف و از جاش بلند شد و شروع کرد به حرف زدن با سورن و توضیح دادن بهش….

 

من هم کج شدم و سرم رو روی دسته ی مبل گذاشتم و به گریه کردنم ادامه دادم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 12

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان از عشق برایم بگو pdf از baran_amad

  خلاصه رمان :   جلد دوم ( جلد اول یکبار نگاهم کن)       نقش ماکان تو این داستان پر رنگ تر باشه و یه جورایی ارشیا و ترنج کم کم می رن تو حاشیه و ماکان و چند شخصیت جدید وارد ماجرا می شن که کلی میشه گفت یجور عشق ماکان رو نشون میده! به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازنین
نازنین
2 ماه قبل

آه چقدر چندش شده این رمان یه مدت نخوندم ولی الان میبینم هیچ تغییری نکرده

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x