رمان گلادیاتور پارت 123

2
(1)

 

 

ـ بهتره زیاد خوشحال نشی ………… قراره بریم مهمونی اون فرهاد تخم حروم .

 

 

 

ابروان گندم از چیز تقریباً محالی که شنید بالاتر از آنچه که بود پرید …………. از حساسیت یزدان آن هم بر روی فرهاد به خوبی با خبر بود ……….. هنوز هم بعد از گذشت چندین هفته از آن مهمانی شبانه کذایی ، وقتی به اتفاقات آن شب و عصبانیت های بی حد و نصاب یزدان فکر می کرد ، تمام موهای تنش سیخ می شد و سلول به سلول تنش به لرز می افتاد .

 

 

 

مطمئن بود امکان ندارد یزدان با اتفاقاتی که آن شب افتاد ، به او اجازه نگاه فرهاد حتی به سایه اش بی افتد ، دیگر چه رسد به اینکه بخواهد در مهمانی اش هم شرکت کند ……… اما الان چیزی را از زبان یزدان می شنید که تمام معادلاتش را بهم می ریخت .

 

 

 

ـ بیام مهمونیِ …… فرهاد ؟

 

 

 

ـ این آشیه که تو با بی فکریت تو دامن من گذاشتی .

 

 

 

گندم نزدیک ترش رفت و نگاه دلجو و شرمنده اش را در چشمان او انداخت …………. نگاهش معصوم بود و مظلومانه .

 

 

 

ـ می خوای من نیام ؟ ………. من که تا حالا تو هیچ مهمونی شرکت نکردم ……….. اینم روش .

 

 

 

یزدان دست به کمر گرفته ، با همان نگاه جدی چپ چپ نگاهش کرد ……….. با چسباندن دستانش به کمر و متعاقب آن برجسته تر شدن عضلات سینه اش ، انگار تتو گرگ نشسته بر روی تنش ، برای حمله به سمتش خیز برداشته بود .

 

 

 

ـ تنهایی این همه فکر کردی و فسفر سوزوندی ؟

 

 

 

گندم صورتش جمع شد و نگاهش را از چشمان او گرفت و به انگشتانش داد …………. نمی دانست چطوری باید دل او را به دست بیاورد تا اتفاقات چند هفته پیش را به دست فراموشی بسپارد .

 

 

 

ـ من فکر کردم بخاطر ماجرای اون شب ………. من و بخشیدی .

 

 

 

یزدان همانطور دست به کمر گرفته و سینه به سینه ، مقابل او ایستاده ، نگاهش را از چشمان او نگرفت …………. آرام با همان صدای بم مردانه اش گفت :

 

 

 

ـ بخشیدمت ………… اما فراموش نکردم . در ضمن ، مجبورم برای اون مهمونی کذایی تو رو با خودم ببرم ……… اگر نبرمت فرهاد می فهمه که رابطه من و تو فراتر از چیزی هست که به نظر میرسه ……….. مجبورم بخاطر اینکه روت حساس نشه ، با خودم ببرمت .

 

 

 

 

گندم با حس سنگینی نگاه یزدان ، نگاه عسلی رنگش را آرام بالا آورد و در چشمان او انداخت :

 

 

 

ـ باشه ، اصلا هرچی تو بگی .

 

 

 

ـ برای فردا آماده باش که می یام دنبالت تا باهم بریم دنبال لباس .

 

 

 

ـ فردا صبح ؟

 

 

 

یزدان دست از کمر کشید و دستانش را پایین انداخت و به سمت میز درآورش به راه افتاد تا موهایش را شانه ای بکشد و با شسوار خشک کند .

 

 

 

ـ فردا صبح که نیستم ، کار دارم …………. اما برای احتمالاً ظهر یا نهایتاً بعداز ظهر برمی گردم که برای خرید بریم .

 

 

 

ـ اگه تو سرت شلوغه و کار داری ، به خیاط مخصوصت بگو بیاد برام لباس بدوزه .

 

 

 

یزدان که داشت از داخل آینه به خودش نگاه می کرد و دستی درون موهای خیس و نم دارش می کشید ، با شنیدن این حرف گندم ، نگاهش را سمت او چرخاند و چپ چپ نگاهش کرد .

 

 

 

ـ خیاط من مرده گندم ………… به خیاطم بگم بیاد تنت و سانت بگیره برات لباس بدوزه ؟

 

 

 

گندم شانه ای بالا انداخت و نگاهش را دوری در اطاق او داد :

 

 

 

ـ اینکه مسئله خیلی مهمی نیست ……….. همه خیاطا هم صنفی های خودشون و خوب می شناسن …………… می تونیم بهش بگیم یه خیاط زن خوب بهمون معرفی کنه .

 

 

 

ـ نه احتیاجی نیست .

 

 

 

ـ چرا خب ؟ اینکه فکر خوبیه .

 

 

 

ـ احتمال اینکه لباسی که به خیاط سفارش می دیم تا برامون بدوزه ، دقیقا همون چیزی بشه که ما می خوایم ، پنجاه پنجاهه ………….. یعنی ممکنه بشه ، ممکنم هست که نشه . من تو دوخت لباس زنونه زیاد مهارت ندارم ، اما قاعدتاً دوخت یه کت و شلوار مردونه ، کمتر از دوخت یه لباس مجلسی زنونه ریسک داره ……….. کت و شلوار یه چیز ساده است ، اما نمی خوام خیاطه یه چیزی برات بدوزه که بعد ببینم نه مناسب تو هست ، نه مناسب مهمونی فرهاد ……… اصلا از اینکه تو عمل انجام شده قرار بگیرم خوشم نمی یاد ………….. وقتی بریم برای خرید لباس ، همون اول لباس و کامل می بینیم ………. خوشمون بیاد می خریمش ، خوشمونم نیاد ، نمی خریمش .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
MOHAMMAD REZA
MOHAMMAD REZA
1 سال قبل

اوممم‌
ادامش‌ندادم‌این‌رمانو

علوی
علوی
1 سال قبل

چقدر بحث می‌کنه دختره خل!! خوب برو بخر دیگه.
پاساژ گردی انقدر حال می‌ده که نگو!

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط علوی
Fati
Fati
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

فقط تیکه آخرش😂😂😂
انقد حال میده ک نگو😂😂😂😂😂 انگار داری با دوستت از یه جایی ک تاحالا نرفته حرف میزنی😂🤣

motahareh
motahareh
پاسخ به  علوی
2 ماه قبل

😂😂👍👍

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x