رمان گلادیاتور پارت 177

5
(2)

 

 

 

 

یزدان به داخل سالن برگشت و مسیرش را به سمت مبلی که گندم تا دقایق پیش رویش نشسته بود ، ادامه داد ……….. با رسیدن به مبل و ندیدن گندم ، نگاه نگران شده اش را به دور و اطراف چرخاند و به کل نسرین و ناپدید شدن یکدفعه ایش از ذهنش رخت بست ……… وقتی پای گندم به میان می آمد ، ماباقی چیزها کمرنگ و بی اهمیت به نظر می رسیدند . حتی نسرین و ناپدید شدن یک دفعه ایش .

 

 

 

از مبل فاصله گرفت و نگاه به اخم نشسته و نگرانش را تا جایی که مقدور بود در سالن چرخاند …………. اما با ندیدن گندم ترسیده و نگران و عصبی میان جمعیت رقصنده رفت تا بهتر بتواند میان جمع را بگردد ……. به گندم هشدار داده بود که از جایش تکان نخورد .

 

 

 

جلال که تازه از سرویس بهداشتی بیرون آمده بود و به سمت جایگاه یزدان راه افتاده بود ، با دیدن نگاه حیران و نگران و عصبی یزدان به سمتش رفت ……… آنقدر یزدان را شناخته بود که بداند مسئله ای پیش آمده .

 

 

 

ـ چیزی شده قربان ؟

 

 

 

یزدان با شنیدن صدای جلال به سرعت به عقب سرچرخاند و با دیدن او ابروانش را عمیق تر از قبل درهم گره خورد :

 

 

 

ـ هیچ معلوم هست کدوم قبرستونی رفتی مرتیکه ؟

 

 

 

جلال هم ابروانش را درهم فرستاد ………. فهمیدن اینکه اتفاقی خارج از برنامه افتاده ایت زیاد سخت نبود .

 

 

 

ـ اتفاقی افتاده ؟ من فقط برای چند دقیقه رفتم سرویس بهداشتی .

 

 

 

یزدان عصبی و خشمگین در سینه جلال رفت ……….. گندم نبود . گندمی که تنها خط قرمز زندگی اش به حساب می آمد .

 

 

 

ـ توی نفهم نمی دونی که اول باید یکی رو سر جای خودت بذاری بعد هر قبرستونی که دلت می خواد بری ؟؟؟

 

 

 

ـ میشه بگید چه اتفاقی افتاده ؟

 

 

 

ـ گندم نیست .

 

 

 

ابروان جلال بالا رفت :

 

 

 

ـ نیست ؟ یعنی چی ؟

 

 

 

 

 

یزدان دو لبه کت در تنش را عقب زد و دست به کمر گرفت و باز هم نگاهش را میان جمعیت رقصنده ای که میانشان ایستاده بودند ، چرخاند .

 

 

 

ـ ناپدید شده ……….. بهش گفتم همینجا بشینه . بهش گفتم جایی نره . اما حالا نیست .

 

 

 

خیلی زمان نبرد که با افتادن فکری به سرش ، نگاه وحشت زده و ترسیده اش سریع تر از قبل شروع به چرخیدن لا به لای جمعیت کرد .

 

 

 

ـ فرهاد کو ؟ ……….. این مرتیکه کوشش ؟

 

 

 

ـ قربان من فرهاد و الان دیدم …………. روی اون کاناپه صدر مجلس وسط دختراش نشسته .

 

 

 

ـ ممکنه افراداش گندم و برده باشن تو یکی از این اطاقا مخفی کرده باشن .

 

 

 

ـ فکر نکنم قربان .

 

 

 

یزدان نگاه خشمگینش را سمت چشمان جلال کشید :

 

 

 

ـ به بچه ها بگو بیان داخل و گوشه گوشه این ساختمون و بگردن تا گندم و پیدا کنن ………… جلال گندم و تا یک دقیقه دیگه صحیح و سالم ازت می خوام ………. وای به حالت ، وای بحالت جلال اگر یه تار مو از سر گندم کم شده باشه . خودم زنده زنده آتیشت می زنم . چون این اتفاق بخاطر بی عرضگی تو افتاد .

 

 

 

جلال بی حرف موبایل در جیب کتش را در آورد و به یکی از نگهبانان زنگ زد و آنها را سریعاً به داخل فراخواند .

 

 

 

دقایقی بعد جلال و دو نگهبان دیگر در گوشه ای از سالن به دور از نگاه دیگران رو به روی یزدان ایستاده بودند و به رگ گردن بیرون زده او و چشمان خشمگینش نگاه می کردند .

 

 

 

ـ می خوام سانت به سانت این عمارت و بگردید و گندم و برام پیداش کنید ……….. وای به حالتون اگه هر سه نفرتون دست خالی پیشم برگردید یا اتفاقی برای این دختر افتاده باشه ……….. مطمئن باشید دیگه امکان نداره بهتون اجازه نفس کشیدن بدم .

 

 

 

و خودش هم به سمت مسیری راه افتاد تا به دنبال گندمش بگردد ………….. خودش هم کم مقصر نبود . نباید گندم را تنها می گذاشت و به دنبال نسرین می رفت .

 

 

 

گوشه به گوشه تالار را گشت . می خواست از تالار خارج شود و وارد راهروی پشت تالار شود که صدای جیغ های از اعماق جان دختری به گوشش رسید و بی اختیار قلبش فرو ریخت …………. این صدا را می شناخت . صدای جیغ های گندمش بود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 0 (0)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زری
زری
1 سال قبل

خیلی کم بود چیزی نمیشه طولانی ترش کنی😔

Hana
Hana
1 سال قبل

جای حساس تموم شد 😬

Mobina
Mobina
1 سال قبل

اه خدا لنتت کنه بیشتر بنویسسسس

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

یه ذره بیشتر بنویییییییییسسسسسس

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x