رمان گلادیاتور پارت 177 - رمان دونی

 

 

 

 

یزدان به داخل سالن برگشت و مسیرش را به سمت مبلی که گندم تا دقایق پیش رویش نشسته بود ، ادامه داد ……….. با رسیدن به مبل و ندیدن گندم ، نگاه نگران شده اش را به دور و اطراف چرخاند و به کل نسرین و ناپدید شدن یکدفعه ایش از ذهنش رخت بست ……… وقتی پای گندم به میان می آمد ، ماباقی چیزها کمرنگ و بی اهمیت به نظر می رسیدند . حتی نسرین و ناپدید شدن یک دفعه ایش .

 

 

 

از مبل فاصله گرفت و نگاه به اخم نشسته و نگرانش را تا جایی که مقدور بود در سالن چرخاند …………. اما با ندیدن گندم ترسیده و نگران و عصبی میان جمعیت رقصنده رفت تا بهتر بتواند میان جمع را بگردد ……. به گندم هشدار داده بود که از جایش تکان نخورد .

 

 

 

جلال که تازه از سرویس بهداشتی بیرون آمده بود و به سمت جایگاه یزدان راه افتاده بود ، با دیدن نگاه حیران و نگران و عصبی یزدان به سمتش رفت ……… آنقدر یزدان را شناخته بود که بداند مسئله ای پیش آمده .

 

 

 

ـ چیزی شده قربان ؟

 

 

 

یزدان با شنیدن صدای جلال به سرعت به عقب سرچرخاند و با دیدن او ابروانش را عمیق تر از قبل درهم گره خورد :

 

 

 

ـ هیچ معلوم هست کدوم قبرستونی رفتی مرتیکه ؟

 

 

 

جلال هم ابروانش را درهم فرستاد ………. فهمیدن اینکه اتفاقی خارج از برنامه افتاده ایت زیاد سخت نبود .

 

 

 

ـ اتفاقی افتاده ؟ من فقط برای چند دقیقه رفتم سرویس بهداشتی .

 

 

 

یزدان عصبی و خشمگین در سینه جلال رفت ……….. گندم نبود . گندمی که تنها خط قرمز زندگی اش به حساب می آمد .

 

 

 

ـ توی نفهم نمی دونی که اول باید یکی رو سر جای خودت بذاری بعد هر قبرستونی که دلت می خواد بری ؟؟؟

 

 

 

ـ میشه بگید چه اتفاقی افتاده ؟

 

 

 

ـ گندم نیست .

 

 

 

ابروان جلال بالا رفت :

 

 

 

ـ نیست ؟ یعنی چی ؟

 

 

 

 

 

یزدان دو لبه کت در تنش را عقب زد و دست به کمر گرفت و باز هم نگاهش را میان جمعیت رقصنده ای که میانشان ایستاده بودند ، چرخاند .

 

 

 

ـ ناپدید شده ……….. بهش گفتم همینجا بشینه . بهش گفتم جایی نره . اما حالا نیست .

 

 

 

خیلی زمان نبرد که با افتادن فکری به سرش ، نگاه وحشت زده و ترسیده اش سریع تر از قبل شروع به چرخیدن لا به لای جمعیت کرد .

 

 

 

ـ فرهاد کو ؟ ……….. این مرتیکه کوشش ؟

 

 

 

ـ قربان من فرهاد و الان دیدم …………. روی اون کاناپه صدر مجلس وسط دختراش نشسته .

 

 

 

ـ ممکنه افراداش گندم و برده باشن تو یکی از این اطاقا مخفی کرده باشن .

 

 

 

ـ فکر نکنم قربان .

 

 

 

یزدان نگاه خشمگینش را سمت چشمان جلال کشید :

 

 

 

ـ به بچه ها بگو بیان داخل و گوشه گوشه این ساختمون و بگردن تا گندم و پیدا کنن ………… جلال گندم و تا یک دقیقه دیگه صحیح و سالم ازت می خوام ………. وای به حالت ، وای بحالت جلال اگر یه تار مو از سر گندم کم شده باشه . خودم زنده زنده آتیشت می زنم . چون این اتفاق بخاطر بی عرضگی تو افتاد .

 

 

 

جلال بی حرف موبایل در جیب کتش را در آورد و به یکی از نگهبانان زنگ زد و آنها را سریعاً به داخل فراخواند .

 

 

 

دقایقی بعد جلال و دو نگهبان دیگر در گوشه ای از سالن به دور از نگاه دیگران رو به روی یزدان ایستاده بودند و به رگ گردن بیرون زده او و چشمان خشمگینش نگاه می کردند .

 

 

 

ـ می خوام سانت به سانت این عمارت و بگردید و گندم و برام پیداش کنید ……….. وای به حالتون اگه هر سه نفرتون دست خالی پیشم برگردید یا اتفاقی برای این دختر افتاده باشه ……….. مطمئن باشید دیگه امکان نداره بهتون اجازه نفس کشیدن بدم .

 

 

 

و خودش هم به سمت مسیری راه افتاد تا به دنبال گندمش بگردد ………….. خودش هم کم مقصر نبود . نباید گندم را تنها می گذاشت و به دنبال نسرین می رفت .

 

 

 

گوشه به گوشه تالار را گشت . می خواست از تالار خارج شود و وارد راهروی پشت تالار شود که صدای جیغ های از اعماق جان دختری به گوشش رسید و بی اختیار قلبش فرو ریخت …………. این صدا را می شناخت . صدای جیغ های گندمش بود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خلافکار دیوانه من

  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوهر هیولا جلد دوم به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه  رمان:   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او انتقام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زری
زری
1 سال قبل

خیلی کم بود چیزی نمیشه طولانی ترش کنی😔

Hana
Hana
1 سال قبل

جای حساس تموم شد 😬

Mobina
Mobina
1 سال قبل

اه خدا لنتت کنه بیشتر بنویسسسس

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

یه ذره بیشتر بنویییییییییسسسسسس

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x