رمان گلاویژ پارت 137

5
(1)

 
صبح که باصدای بهار که انگار داشت بایکی تلفنی حرف میزد بیدارشدم..
به ساعت نگاه کردم ۹صبح بود.. یه کم گوشامو تیز کردم ببینم چی میگه!

” بله درسته من سعی میکنم مدارک لازم رو امروز یا نهایتا فردا ظهر تحویلتون بدم”
“خیلی متشکرم ازشما.. فقط میخوام هرچه زودتر پرونده به جریان بیوفته و کارهای طلاقم انجام بشه”

باشنیدن کلمه ی طلاق مثل فنر توجام نشستم..
خدایا این دختره دیونه اس رفته وکیل گرفته! یعنی اینقدر تصمیمش جدیه؟؟؟

با قطع شدن تلفنش ازجام بلند شدم و رفتم توی حال ..
_سلام صبح بخیر…
_سلام صبح توهم بخیر.. چرا بیدارشدی برو بخواب هنوز زوده!

_بهار؟ تو دیونه شدی؟ آره؟
_یعنی چی؟
_وکیل گرفتی؟ یعنی اونقدر زندگی و آینده ات واست بی ارزشه؟؟

به همین راحتی میخوای از رضا جدا بشی؟
_اتفاقا من حالم خوبه و جنابعالی دیونه شدی! اگه آینده ام واسم مهم نبود که از اون بی وجود جدا نمیشدم!

_توبه حرف های رضا گوش کردی؟ بهش گفتی که میخوای جدا بشی؟ اصلا ازش پرسیدی دلیل اون کارش چی بوده؟

واسه چی نپرسیده و بدون اینکه دلیلش رو بفهمی میخوای به زندگی آینده ات و لگد بزنی؟

با ناراحتی و بی اعصاب گفت:
_دلیلش هرچی میخواد باشه.. دلیل میخوام چیکار وقتی خودم مچشون رو گرفتم‌؟

من هیچ توضیحی از اون خائن نمیخوام چون سرتاپا هیکلش دروغه!
اصلا تو واسه چی داری از رضا دفاع میکنی؟ بجای اینکه پشت من باشی داری طرف اونو میگیری؟

_من طرف توام.. طرف زندگیتم.. طرف آینده ات.. دارم می بینم چطوری داری با لج بازی گوه میزنی به زندگیت!!!
همزمان که آماده میشد با پرخاش گفت:

_تو نمیخواد نگران زندگی نکبت بارمن باشی خودم میدونم دارم چیکار میکنم!
_باشه هرکاری میخوای بکن اما دورت بگردم توروخدا باعجله تصمیم نگیر!

_اتفاقا واسه جداشدن ازاون عجله بهترین کار ممکنه.. هرچه زودتر اسمش از شناسنامه ام پاک بشه بهتره!
_اینم فکر کردی که با این کارت توی همون شناسنانه مهر طلاق میخوره؟؟

_مهم نیست! من دیگه تا آخر عمرم غلط بکنم اسم شوهر و عشق وعاشقی بیارم.. مجرد میمونم و پادشاهی میکنم..
کیفش رو برداشت و همزمان ادامه داد:

_من باید برم دیرم شده توهم بهتره بهش فکرنکنی حواسم هست دارم غلطی میکنم.. مواظب خودت باش خداحافظ

با ناراحتی و بی اعصاب گفت:
_دلیلش هرچی میخواد باشه.. دلیل میخوام چیکار وقتی خودم مچشون رو گرفتم‌؟

من هیچ توضیحی از اون خائن نمیخوام چون سرتاپا هیکلش دروغه!
اصلا تو واسه چی داری از رضا دفاع میکنی؟ بجای اینکه پشت من باشی داری طرف اونو میگیری؟

_من طرف توام.. طرف زندگیتم.. طرف آینده ات.. دارم می بینم چطوری داری با لج بازی گوه میزنی به زندگیت!!!
همزمان که آماده میشد با پرخاش گفت:

_تو نمیخواد نگران زندگی نکبت بارمن باشی خودم میدونم دارم چیکار میکنم!
_باشه هرکاری میخوای بکن اما دورت بگردم توروخدا باعجله تصمیم نگیر!

_اتفاقا واسه جداشدن ازاون عجله بهترین کار ممکنه.. هرچه زودتر اسمش از شناسنامه ام پاک بشه بهتره!
_اینم فکر کردی که با این کارت توی همون شناسنانه مهر طلاق میخوره؟؟

_مهم نیست! من دیگه تا آخر عمرم غلط بکنم اسم شوهر و عشق وعاشقی بیارم.. مجرد میمونم و پادشاهی میکنم..
کیفش رو برداشت و همزمان ادامه داد:

_من باید برم دیرم شده توهم بهتره بهش فکرنکنی حواسم هست دارم غلطی میکنم.. مواظب خودت باش خداحافظ

همین که بهار ازخونه زد بیرون فورا پریدم روی گوشیم و شماره ی رضا رو گرفتم.. بوق دوم جواب داد:
_جانم آبجی؟

_سلام خوبی؟
_سلام ممنون توخوبی‌‌؟ چه خبر؟
_خبرهای بد.. خیلی هم بد.. خدا به دادت برسه!
_چی شده؟ نگرانم کردی؟ بهار خوبه؟

_خوب نیست.. رسما دیونه شده.. وکیل گرفته رضا.. تصمیمش واسه طلاق خیلی جدی تر از اونیه که فکرش رو میکردیم!
اولش یه کم مکث کرد و با ناراحتی گفت:
_حدس میزدم تصمیمش جدی باشه!

_میخوای چیکار کنی؟ همینجوری دست روی دست میذاری؟
_نمیدونم چه خاکی توسرم کنم!
_با نمیدونم که حل نمیشه..

اگه واقعا نمیخوای به کارش ادامه بده باید یه کاری کنی! باید باهاش حرف بزنی…
‌_مگه میذاره حرف بزنم؟ همه ی شماره هامو بلاک کرده..

حتی نمیتونم بهش ایمیل بدم همه درهارو به روم بسته!
_برو محل کارش.. برو حضوری باهاش حرف بزن!
_فرار میکنه گلاویژ.. فکرمیکنی این کارهارو نکردم؟

_یعنی چی خب؟ اینجوری که نمیشه!
_ میشه بهم کمک کنی؟
_چیکارکنم؟
_میتونی بیای شرکت؟ حضوری حرف بزنیم بهتره!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 0 (0)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطی 85
فاطی 85
1 سال قبل

خود متن خیلی کمه بعد چه برسه به اینکه وسطاش متن تکراری بیاد 😶

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
1 سال قبل

ریدم ت رضا بعد بهار ک نمیزارن ما ی نظر کراشمون عمادو ببینیم
بهار ک انقدر تو کارهای گلاویژ دخالت می کنه چرا تا گلاویژ ی چیز میگه میپره بهش اونوقت اگه گلاویژ ی تو بهش بگه میرینه بش ی سیلی میزنه بعد میگه من آبجیتم

لمیا
لمیا
پاسخ به  𝑆𝑎𝑏𝑎
1 سال قبل

دقیقاً 😂😂

Maman arya
Maman arya
1 سال قبل

الان پا میشه میره شرکت عماد سر میرسه باز گریه و فحش و بد و بی راه و متورم شدن چشای گلاویژ
پارت بعد همینه😑😑😑

Tamana
Tamana
1 سال قبل

واقعا ک دیگه حالم بهم خورد از اینهمه تکراری بودن
هرروز داریم همینا رو میخونیم ن اتفاق خاصی افتاده و ن تموم میشه اسم رمان گلاویژه باید هرروزش یه اتفاق خوب یا بد واسه اون باشه
الان طلاق بهار و رضا چع ربطی به رمان گلاویژ داره
اسم رمان و تغییر بدید ب بهار بهتره فک کنم😒👩‍🦯

مانلی
مانلی
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

فکر کنم رضا عاشق گلاویژ بشه

معصومه
معصومه
پاسخ به  مانلی
1 سال قبل

فک نکنم

Tamana
Tamana
پاسخ به  مانلی
1 سال قبل

نه فک نکنم ولی آخرش رضا و بهار گلا و عماد باهم ازدواج میکنن
همه رمانا آخرشون همینه

شهرزاد
شهرزاد
1 سال قبل

اگر گلاویژ یه دختر قوی و با عزت نفس بود داستان جذاب تر میشد لااقل اجازه نمیداد عماد اینقدر بهش توهین کنه

Zahra
پاسخ به  شهرزاد
1 سال قبل

دقیقا 👍یه شخصیت ضعیف که اشکش دم مشکشه😐

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
پاسخ به  شهرزاد
1 سال قبل

ن شخصیتیه ک باید تغییر داده بشه باید خودش رو قوی بکنه

Oooo
Oooo
1 سال قبل

نویسنده محترم اگر نمیتونی ادامه داستان رو بنویسی، و ایده و نظری نداری، خب ننویس اصلا.
نصف رمان که مکالمه بیخودی و روزمره، نصف بقیه رمان هم تایپ تکراری و اشتباه

Oooo
Oooo
1 سال قبل

نصف رمان که مکالمه جر و بحثه، نصفش هم که تکراری تایپ شده، خب چرا واقعا ؟@...

Oooo
Oooo
1 سال قبل

نویسنده محترم اگر ایده و نظری برای ادامه داستان نداری، دیگه بقیه رمان رو نذار،
انگار خودت هم نمیدونی چجوری تمومش کنی،

سوگل
سوگل
1 سال قبل

هرروز مزخرف تر از قبل 😒 دیگه شور شو در اوردی نویسنده هم متن پارتات کوتاه هم رمانت هیجان و جذابیتشو از دست داده😑

Mmm
Mmm
1 سال قبل

تا کی میخوان اینا دعوا کنن اخه

Zahra
1 سال قبل

پارت بعد گلاویژ میره شرکت عمادو میبینه یا با صحرا یا داره تلفنی باهاش حرف میزنه بعدم بغض میکنه از شرکت که اومد بیرون بغضش به شدت میترکه میزنه زیر گریه بعد بهار میبینتش میگه چرا دوباره گریه کردی اونم تموم ماجرارو با گریه واسه بهار تعریف میکنه

Negar
Negar
1 سال قبل

موضوع کل این قسمت :بهار خواست طلاق بگیره گلاویژ به رضا گفت 😑

‌ خداییش چرا انقد بی مزه شده؟

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x