9 دیدگاه

رمان نغمه دل پارت 5

3
(2)

 

(مائده)

تو اتاق داشتم کتاب میخوندم دست و پا شکسته سواد بلد بودم

همینطوری داشتم ورق میزدم که صدای کلید انداختن توی درو شنیدم و ترس به وجودم رخنه کرد

گلدون بغل میزم رو برداشتم و تا دیدم اومد تو خونه محکم زدو پس سرش که صدای اخ مردونش بلند شد و افتاد زمین

زود چراغو روشن کردم دیدم وای اینکه اقای شمسه

یه ذره اب پاشیدم رو صورتش انگار بهوش اومده بود

_اخخخخخ

چشاشو که وا کرد و دید منم سریع عقب رفتم و چشم دزدیدم

_اخخخ منتظر چی بلندم کن بشینم رو مبل

چشام شد هلو من بلندش میکردم؟

یهو تشر زد_منتظر چی هستی؟ بدو دیگه

زود بلندش کردم چقدرم سنگین بود

رو مبل نشوندمش

(محمد علی)

پشت سرم خیلی درد میکرد و باور نمیشد یه دختر به این ریزه میزی یه ضریب دست اینطوری داشته باشه

همینطوری داشتم پس سرم رو ماساژ میدادم و خورده شیشه هارو برمیداشتم

_دقیقا هدفت از این کار چی بود؟

شرمنده سرش رو انداخت پایین و بغض کرده گفت:

_ببخشید فک کردم دزده

_اخه دزد کلید داره؟

_ببخشید حواسم نبود

بغضش ترکید

هوفی کشیدم از اینهمه اشکش دم مشک بودنش

_باشه حالا گریه نکن

_چشم

دستمال کاغذی بهش دادم و صورتشو پاک کرد

خاستم جو عوض شه گفتم:

_من باید بخاطر گلدون که تو سرم خورد شده گریه کنم تو چرا گریه میکنی؟

گرفته و اروم خندید

_چرا چراغا خاموش کرده بودی؟

_توی اتاق مشغول بودم حواسم نبود شب شده

_از این به بعد حواست باشه

نگاهی به خونه انداختم عین روز اولش حتی تمیز تر مرتب بود اگه اون گلدون پخش زمین شده رو فاکتور بگیریم

سکوت عجیبی حکم فرما بود که شکستم

_اومدم ببینم چیزی کم و کسر نداری؟

_نه اقا ممنونم

نگاهی به لباساش کردم روسری گل گلی با بلوز دامن رنگی خوشگلی تنش بود ولی برای این شهر زیادی دمده و نا اشنا بود و من اینو وظیفم میدونستم که باهاش برم و خرید کنم

_بریم خرید؟

_برای چی؟

_برای تو، لباسات خوشگله ولی توی این شهر بزرگ کردم درکی از این لباسا ندارن و بهتره لباس طبق رسومات همین شهر بپوشی

خواستم طوری بهش بگم که ناراحت نشه

سکوت کرد، احساس میکردم معذبه از اینکه من براش لباس بخرم یا باهام بیاد بیرون

_ببین درسته که این ازدواج صوری هست ولی من به عنوان همسر وظیفه دارم که نیاز هات مثل لباس و خورد و خوراکت رو برات فراهم کنم پس نیازی به خجالت نیست

_اخه…..

_اخه نداره مائده خانم بلند شو حاضر شو بدو

_سرتون بهتره؟

میخاست طفره بره ولی نمیدونست زرنگ تر از این حرفام

_بله خوبم بلند شو

به ناچار بلند شد و حاضر شد

وقتی از ماشین پیاده شد و وارد پاساژ شدیم احساس کردم نا ارومه، حقم داره اون تا بحال همیچین جاهای اینقدر شلوغی نیومده و وظیفه من بود تا ارومش کنم

اروم دست یخ زدش رو گرفتم و گفت:

_چیزی نیست، اینجا مغازه س و ادما قرار نیست بخورنت پس اروم باش من مراقبتم

انکار اروم تر شده بود که چشماش دو دو نمیزد

رفتیم سمت مانتو فروشی یه مانتو پوشید که خیلی بهش میومد و اندامش رو به نمایش گذاشته بود بنظرم خیلی جلف بود اخمی کردم و گفتم این قشنگ نیست و مانتوی سنتی که پیدا کرده بودم رو دادم بهش

جا خورد خودش خیلی خوشش اومده بود ولی خیلی تو چشم بود و این خوب نبود

وختی دید جوابم قطعیه رفت و اون یکی رو پوشید

یه مانتوی شیری رنگ سنتی که خیلی بهش میومد و مثل اینکه خودشم خوشش اومده بود که گفتم:

_خوبه؟

_قشنگه

فروشنده شلوار گشادی هم به اورد و گفت این مانتو با این شلوارا میاد

اونم پوشید و خریدیم

ست قشنگی شده بود و فقد شال و کیف و کفش مونده بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
IMG 20240402 203051 577

دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند 4.8 (12)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yas
Yas
11 ماه قبل

کاشکی امروز پارت بدی🥲

Yas
Yas
11 ماه قبل

ادا آجی از دست من ناراحتی؟☹

Yas
Yas
پاسخ به  Eda
11 ماه قبل

پس چرا اصلا جواب کامنتامو تو چت روم نمیدی😔

Yas
Yas
11 ماه قبل

عالی عالی پر قدرت ادامه بده آجی😘😍

Yas
Yas
پاسخ به  Eda
11 ماه قبل

عزیزدلی 😘😘

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x