18 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۱۱

0
(0)

هم دانشگاهی جان

 

 

مائده: غلط کردی قبول نیس، اصلا قبول نکن بدرک کثااااافت

 

لحنش خیلی بامزه بود نمیشد نخندید

 

قهقه هام بلند شد که مثل غورباقه زل زده بود به من

 

_ مرگ خو چته؟ نباید بخندم؟

 

مائده: نه تو بخند یه روز نوبت خنده های ما هم میرسه

 

_ اوه ینی میگی اون موقع تو میخندی من نمیخندم؟ عمراا

 

مائده: حالا میبینیم

 

تمام این حرفا رو تو مسیر زده بودیم حالام رسیده بودیم دم رستورانه رستوران شیک و قشنگی بود

 

با سکوتی که داشت میشد گفت بینظیره

 

مائده: ولی خدایی چه جای دنجیه نه؟

 

_ اره از این به بعد میشه پاتوقمون خیلی خفنه

 

مائده: تو پاشو برو دستاتو بشور تا میری میای منم یه زنگ به مبینا بزنم

 

_ اوکیه

 

حرکت کردم سمت سرویس بهداشتیا دستامو سه بار شستم و برگشتم

مائده هنوز داشت حرف میزد

 

مائده: نه ببین مبینا لوکشین‌ می‌فرستم بیاین دیگه کجایین مگه؟؟

 

مبینا:……

 

مائده: خب اگه تو خونه این چرا مخالفت میکنین بابا پاشین بیاین خیلی جاش دنجه پاشین تا ده دقیقه دیگه اینجایین

 

ده دقیقه که نمیشد اومد اینجا ولی نیم ساعت دیگه اوکیه

 

 

ساعت ۹ بود که بچه ها اومدن و همگی با هم سفارش دادیم علاوه بر مکانش غذاهاش هم دنج بود

 

مبینا: چی شد مائده؟

نظر مثبتت چیه در مورد این اقاتون؟

 

_ اوه مبینا کجای کاری خانم قبول کرده پسفردا هم عقده

 

یگانه: اوه نه بابا به این زودی حالا من لباس چی بپوشم

 

مائده: خفه شین دو دقیقه این حرفا و من؟ اصلا با هم جور در میایم؟

 

_نه والا جور که نمیاین ولی پازل چرا

 

مائده: خیلی بیشعوری دلی تو که همش پیش من بودی

 

یگانه: اینا رو ولش کن دلی،خودت تعریف کن چی شده؟

 

 

نشستم از اول ماجرا تا آخر ماجرا رو براشون تعریف کردم جلو خودشونو گرفته بودن که نخندن

 

پس از تموم شدن حرفام مبینا گفت

 

مبینا: ینی خاک‌ تو سرت مائده یارو اینهمه خواهانت شده بعد میگی دو سه روز بگذره؟

یکی برا ما پیدا نمیشه ترشیدیم

اونوقت یارو اینقد عاشقشه داره بد بختو معطل می‌کنه

 

_ بچها باید یه کاری کنیم بنظرم

 

یگانه: چی دلی؟

 

_ زنگ بزنیم رئیس جمهور بگیم خر از گینس نیارن اینجا ما داریم که

 

مبینا و یگانه داشتن میخندیدن ولی مائده هنگ بود وقتو غنیمت شمردم کیفمو برداشتم و فرااار

 

ولی ناکس رسید بهم و یه مشت مشتی بهم زد

 

ما که بیرون بودیم یگانه و مبینا هم پاشدن اومدن و حرکت کردیم

ولی ایندفعه مبینا پیش من بود یگانه و مائده پیش هم

 

با مبینا هم خیلی آدم می‌خندید ینی غمگین ترین آدم زمین میومد پیشش هم خندش می‌گرفت

 

_ مبینا دلت برای بچها تنگ نشده؟ اوف کِی بشه بریم رفسنجون دلم لک زده برا خیابون سی متری

 

مبینا: میریم ایشالا اره منم دلتنگشونم

 

 

_ یه تماس تصویری باهاشون بگیر با همشون

 

مبینا: باشه واستا

 

زنگ زد بهشون همشون هم اینترنت هاشون روشن بود و همه همدیگه رو دیدیم چقد‌ دلم پر میکشید برای بغلشون انقد به هم وابسته بودیم که خدا بدونه…

 

پس کلی خنده و شادی و غم و گریه گوشی رو قطع کردیم و رسیدیم به خونه

 

تمام شب رو داشتیم درس میخوندیم

تا ساعت 3 هم بیدار بودیم

 

بالاخره تصمیم گرفتیم که بخوابیم

 

تا وسایل هامونو جمع کردیم ساعت شده بود سه و نیم

 

سرامون به بالشت نرسیده خوابمون برد

 

صبح با صدای گوشی مبینا از خواب بیدار شدم

 

ساعت 7/5 بود هنوز خیلی خوابم میومد خدایی

ولی باید می‌رفتیم دانشگاهو نمیشد خوابید

رو گوشیم یه پیام داشتم از آرتین ساعت 4/5 فرستاده بود

 

بازش کردم:

 

*سلام دلوین خانم حالتون چطوره؟

ببخشید بی موقع مزاحم شدم

خواستم بدونم نظر مائده خانم چیه؟

من دیشب انقد فکر داشتم که خواب نرفتم و تا همین الان بیدار بودم*

 

براش نوشتم:

 

*سلام اقای رادمهر ممنون شما حالتون خوبه؟

راستش با اصرار های زیاد من و مبینا و یگانه راضی شده که دو سه تا ملاقات با هم داشته باشید تا شما رو بشناسه و بتونه درموردتون پیش پدر مادرش چیزی بگه!

خواهشاً صبر کنین تا خودم بهتون پیام بدم و بگم که چه ساعتی و کِی و کجا‌ اولین ملاقات برگذار بشه*

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

مرسی از قلم زیباتون

N۱۲۸p
N۱۲۸p
1 سال قبل
آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط N۱۲۸p
ب ت چ
ب ت چ
1 سال قبل

پارت جدید چرا نمیزاری؟

N۱۲۸p
N۱۲۸p
پاسخ به  ب ت چ
1 سال قبل

دوستان پارت جدید گذاشته شده ولی جز این پارت ها هنوز نیومده ، داخل گوگل اسم رمان رو سرچ کنید و بنویسید پارت ۱۲ ، بالا میاره

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  N۱۲۸p
1 سال قبل

الان درستش میکنم

N۱۲۸p
N۱۲۸p
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

خیلی ممنون❤️

F.b.n
F.b.n
1 سال قبل

چرا پارت بعد رو نمیزارید ؟!

سپیده
سپیده
1 سال قبل

اه معلومه ب زور مائده رو راضی کردن😂
ب زوووووووور😂

($@:/*/:@$)
($@:/*/:@$)
1 سال قبل

نویسنده رفسنجانی هستی ؟
سی متری و بنفشه و امام و …….

($@:/*/:@$)
($@:/*/:@$)
پاسخ به  Delvin
1 سال قبل

منم رفسنجانی هستم

($@:/*/:@$)
($@:/*/:@$)
پاسخ به  Delvin
1 سال قبل

اره عزیزم 😍
چند سالته محل زندگیتون کجاست ؟
من فضولیم گل کرد

($@:/*/:@$)
($@:/*/:@$)
پاسخ به  Delvin
1 سال قبل

ن عزیزم تلگرام ندارم
اشکال نداره

Maede.f
Maede.f
1 سال قبل

عالیه ، ممنون نویسنده جان❤️❤️

ندی
ندی
1 سال قبل

عالیه خیلی کیف میده خوندنش

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x