رمان عشق ممنوعه استاد پارت 62
بی اختیار تنم لرزید و از حس حقارتی که بهم دست داده بود بیشتر توی خودم جمع شدم و با دستای مشت شده زیرلب آروم زمزمه کردم : _تاوان همه اینا رو پس میدید !!! نه نباید به این زودی کوتاه میومدم و کم میاوردم اونم الان که اول ماجراس و تازه داره این بازی شروع