24 آبان 1400 - رمان دونی

روز: 24 آبان 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 27

  وقتی از تاکسی پیاده شدم که شهناز داشت کیسه های آشغال رو تو سطل بیرون از خونه میگذاشت. حواسش به من نبود به سمت در رفت اما قبل از اینکه بخواد درو ببنده صداش زدم و گفتم:     -شهناز خانم! صبرکنید…     درو نبست و تو چهارچوب ایستاد.رفتم سمتش و گفتم:     -سلام..کسی خونه هست!؟  

ادامه مطلب ...

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 26

  انگشتمو رو شیشه ی بخار گرفته کشیدم و به نمای پوشیده از برفی که به لطف تیر چراغ برق تو تاریکی مشخص بود نگاه کردم. برف پاک کن رو زد و بعد دستشو روی رون پاش گذاشت و گفت:     -من هیچی از بارداری نوشین نمیدونستم …تازه اون شب فهمیدم وقتی خودش برگه ی آزمایش رو داد دستم…قسم

ادامه مطلب ...