21 دی 1400 - رمان دونی

روز: 21 دی 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان زاده نور پارت 6

نفس در سینه خورشید حبس شد و انگار دیگر توانی برای بالا آمدن هم نداشت ………. با چشمانی وحشت زده و دهانی باز مانده از شوکی که به او وارد شده بود ، با مادرش چشم تو چشم شد ….. رنگ از رویش پریده بود و ضربان قلبش سر به فلک کشیده بود . – من برات کلی آرزوی ریز

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 89

سری تکون دادم _بله شوهر دارم !! خجالت زده چندقدمی عقب رفت _بخدا نمیدونستم دیدم تنها اومدید اینجا فکر…… باقی حرفش رو نصف و نیمه رها کرد و نگاه ازم دزدید حرفش رو با کنایه کامل کردم _فکر کردید مجردم دیگه …. بیخیال دستی به صورتش کشید و‌ شرمنده سرش رو‌ پایین انداخت _ببخشید از جسارتی که کردم و خداحافظ

ادامه مطلب ...