24 بهمن 1400 - رمان دونی

روز: 24 بهمن 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان زادهٔ نور پارت 39

لبخند دلنشینی بر لبان سروناز نشست ………… از خدا چهل و خورده ای سال عمر گرفته بود و گرمی و سردی زندگی را زیاد چشیده بود و امیرعلی را هم خوب درک می کرد . ـ آقا ازت خواست دیگه جلوش روسری سر نکنی ؟ از موهات تعریف کرده ؟ خورشید همانند آدم های مفلوک و گیر افتاده در مخمصه

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 107

لذت بردم از شنیدن حرفش و مشتاقانه شروع کننده ی یه بوسه ی پر ولع و اتیشی شدم. به تلفی تمام لحظه هایی که دلم میخواست ببوسمش و در دسترس نبود. به تلفی تمام لحظه هایی که هوسص رو کرده بودم و دنبال فرصت بودیم. همزمان، حین خوردن لبهاش، دستهامو بردم پایین پیرهنش و با گرفتن دو طرفش آروم آروم

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 105

شوکه پرسیدم: -حتی تنم!؟ خدا خدا میکردم جوابی بهم نده که من رو از خودش مایوس بکنه اما اون گفت: -حتی تتتو! ناباورانه و بهت زده نگاهش کردم باورم نمیشد واقعا اونه که داره همچین حرفهایی رو بهم میزنه. یعنی واقعا حاضر بود من بدنم رو دراختیار اون مرد بزارم تا قرار داد خودش خوب پیش بره!؟ چشمهام با بهت

ادامه مطلب ...