رمان آووکادو پارت 17
سرم را بالا و پایین میکنم و دلم میخواهد کنار حنا روی صندلی عقب بنشینم، دورترین نقطه به حسام. ولی حسام در شاگرد را باز کیکند و با چشم و ابرو اشاره میکند سوار شوم. روی صندلی جای میگیرم و حنا تنش را از بین صندلیها جلو میکشد – سلام زنداداش. لبخند دست و پا