رمان حورا پارت 151
اینبار با صدای سوت و هلهلهای که از سمت تالار به گوش رسید، بلهی کیمیا را برایمان نشان داد! پس قرار بر این بود مراسم حالا اغاز شود، باید به رختکن میرفتم! از کنار قباد رد شدم و بی توجه به اوی خشک شده، راهی تالار شدم، کیمیا را همان ابتدا دیدم، دست