رمان حورا پارت 358
_ حتی از نیاز هم خوشگلتری… سعی داشتم بحث را تغییر دهم و او همکاری نمیکرد، نفس عمیقی کشیدم، یک قدم به عقب برداشتم که شیشهشیر از دهان بچه بیرون پرید و از خواب هم پرید: _ هیش، چیکار میکنی؟ سریع دوباره آن یک قدم را جلو امد و شیشه را