رمان غرق جنون پارت 69
نگاه مادرم برق زد و حالا که بهانه ای برای توجیه حضورمان داشت سمت در پرواز کرد. _ دروغگوی ماهری شدی! نتوانستم زبان نیش دارم را غلاف کنم. هنوز هم قلبم زیر آوار دروغ هایش در حال لگدمال شدن بود. مرا بازیچه قرار داده بود و من احمقانه عاشقش شده بودم… بند بند وجودم از