20 دیدگاه

چشمانے غرق בر عسل

0
(0)

چشمانے غرق בر عسل🧡

 

(کارن)

کمربندمو بردم بالا…..

محکم روی بدن سفیدش کوبیدم

که جیغ بلندی کشید….

_ای…ارباب زاده…..

ضربه دوم رو زدم

+ببند دهنتو هر ضربه رو می‌شماری

صدای هق هقش بلند شد

ضربه سوم رو زدم….

که دوباره جیغ زد…..

فریاد زدم

+نشنیدم….

ضربه بعدی

شروع کرد با درد شمردن

_ی…ک….د.و….س…ه….چهار…پنج….شیش….هفت..

کم کم صداش آروم شد

با تمام توانم کمربندمو به بدنش کوبیدم

_اییییی خدااااااااا

به زمین چنگی زد…

و کاملا بی حال شد…..

کمربند و ول کردم….

و رفتم سمتش موهاشو کشیدم…

ناله ای کرد….

+تو عروس خونبسی هروز…کارای شخصیمو انجام میدی…هروقت بخام…. زیرمی….اگه فکر فرار به سرت بزنه….یا هرز بپری…یا کاری کنی که مزاجم خوش نیاد…وای به حالت…کاری میکنم مرغای آسمون به حالت گریه کنند…شنیدی؟

سری با گریه تکون داد…

که سرشو. بالا کشیدم

+نشنیدم

_بله…بله…

پرتش کردم….

+پاشو لباساتو در بیار

پاااشو

با درد…بلند شد…و لباساشو در آورد….

روی تخت…دراز کشید

لباسامو در اوردم.‌.که روش خیمه زدم

بدون هیچ ملایمتی دخترونگیشو ازش گرفتم

که جیغ گوش خراشی کشید….

که سرمو ازش دور کردم

اشکاش می‌ریخت…..

کم کم بی حال شد…

نه اشکی ریخت…

نه ناله ای کرد…

ازش جدا شدم…و لباسامو پوشیدم و زدم بیرون……

•••••••••••••••••••••

(جانان)

به دورو برم نگاه کردم…..

با دیدن…چندتا آدم…که لباس های سیاه تنشون بود…و مایک های سفیدی روی صورتشون بود جیغ بلندی کشیدم….

که یکیشون موهامو گرفت…..

جیغی کشیدم…و دستمو گذاشتم رو دستش…کشیدم تا موهامو ول کنه…

ولی با دیدن دست جداشدش تو دستم…جیغی کشیدم…و پرتش کردم….

شروع کردم به دوییدن…..

صداهایی میومد…

(جانان)

(باز کن چشاتو)

(چیزی نیست داری کابوس میبینی)

با سیلی ای که به صورتم..خورد….

جیغی کشیدم…و نیم خیز شدم…

که دردی تو کمرم پیچید….

_ایییییییییی

زدم زیر گریه…

+هیس هیس خوبی!

خواست بیاد نزدیک…

که تمام اتفاقات چند ساعت پیش یادم آمد…. جیغ زدم و رفتم عقب

_ن..یاا نیا جلوووو نیا…

+آروم آروم…

_نیاااااااا

هق هق میکردم و نفس نفس میزدم

که یهو در باز شد.

و چند نفر آمدن داخل

خانمی که لباس خواب به تن داشت..آمد داخل….

آمد سمتم… خواستم چیزی بگم که منو تو بغلش گرفت..و موهامو ناز کرد…و بیخ گوشم گفت

•هیش آروم باش آروم..نترس منو اردلان پیشتیم…..عزیزکم آروم……

ناخواسته تو بغلش آروم شدم….

سرمو روی سینش گذاشتم..و به یه گوشه نگاه کردم…نه اشکی ریختم..نه حرفی زدم….

{ساعات گذشته}

روی ایوان نشسته بودند…و مشغول صبحانه خوردن بودند…که در را به شدت زیادی کوبیدند

جانان خواست برخیزد که جهان گفت

جهان: بشین تو صبونتو بخور…

بعد هم از پله ها آرام پایین رفت….

چادرش را سرش کرد…و راه افتاد

به خاطر پا دردی که داشت…آرام راه می‌رفت..که باعث شده بود فردی که پشت در بود اعصبانی شود و با شدتت بیشتری به در ضربه بزند

جهان:آمدم

در را باز کرد که با چند تا مرد هیکلی روبه رو شد….

جانان نگران نگاهی به در انداخت….ولی چیزی ندید…

_کیه ابا جهان

جهان را با ضربه ای به کف حیاط انداختنش…

که جانان ترسیده بلند شد…و سمتش رفت…

روی زانو هایش نشست..و جهان را بلند کرد..و به آن کمک کرد تا روی صندلی ای بشیند

_چه خبره کی هستین شما؟

مرد:منوچهر کجاست

_شما با منوچهر چیکار دارین.؟از دیشبع خونه نیومده….

هیچ وقت نمی‌توانست به یک آدم نجس بگوید بابا…چون احساس میکرد به این کلمه بی احترامی کرده است….

مرد:گفتم کجاست…

_گفتم نیومده…

مرد:از آدمیزاد یه بار سوال میپرسن!

_به ادمیزادم یه بار میگم از دیشبع خونه نیومده می‌فهمه!

نمی‌دانست به چه جرعتی این هارا میگویید اما …می‌دانست زبانش همراهی نمی‌کرد….

مرد وارد حیاط شد….

مرد:ارباب گفتن این دختر و با خودمون ببریم….

_چی؟

بازویش اسیر دست بزرگی شد…

_ولم کن….

جهان:آقا ولش کن…کجا میبریشششش اقاااا

اقااااااا…

به داخل ماشین پرتش کردند…

سریع نشست…و سعی کرد در را باز کند

به شیشه ضربه زد

جهان با گریه صدایش میکرد…التماسشان میکرد…

_ابااااااااااا…..

دستمالی جلوی بینی اش گرفته شد…که بوی تندش…به خاطر نفس کشیدنش …..چشمانش را تیره و تار کرد….

•••••••••••••••••

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
J
J
1 سال قبل

Mozalhrf MOZAKHRF

صغرا دختر اصغر
صغرا دختر اصغر
1 سال قبل

عه وا😂❤️

چشم انتظار
چشم انتظار
1 سال قبل

رمانو برم جون بابا پارت بعدیو بزار

Tamana
Tamana
1 سال قبل

جووون 😂 رمانشووو😁🤣

sanaz
sanaz
1 سال قبل

به به عجب رمانی😂❤

sanaz
sanaz
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

خدانکنه عشقم 😂 😂 😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط sanaz
نفس
نفس
1 سال قبل

نویسنده کی بودی تو ؟؟؟
اصن اووووف

نفس
نفس
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

اوووف

Eda
Eda
عضو
1 سال قبل

مبارک باشه😍😍

🫠anisa
🫠anisa
1 سال قبل

جوووووووووووون نوا مبارک باشع عزیرم❤💞

🫠anisa
🫠anisa
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

 :wpds_oops: 

سپیده
1 سال قبل

عه نوا پسرت تو رمان چیکار میکنه😂

Niki
Niki
1 سال قبل

سلااااام عشقم
مبارکهههههه💃🏻🕺🏻
این پارتت خیلی قشنگه 😍
واییی ، کارن چقدر سنگ دلههه!
چه جوری دلش امد😭
موفق باشی 👍🏻

دسته‌ها

20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x