صدای سکوت 23

اتش را خاموش کردند و به سمت ماشین ها رفتند، باز هم نگاه های امین هدیه را راحت نمی گذاشت!

اما چاره ای نبود….

کاوه به سمت ماشین خودش که دورتر بود رفت تا ان را روشن کند و به سمت هدیه بیاید

سیمین – هدیه بیا با نیما اینا بریم ما رو برسونن

هدیه – خب چه کاریه کاوه من و تو رو برسونه اونا هم برن خونشون

نیما – هدیه خانم زحمتی نیست خونه هامون تو یه کوچه اس

قیافه هدیه اویزان شد یعنی باید با امین در یک ماشین باشند؟

هدیه – باشه پس شما برید من اینجا وایمیستمم تا کاوه بیاد بهش بگم

سیمین – اوکی برو

.

.

.

پنج دقیقه ای می شد که هدیه منتظر کاوه بود و بلاخره کاوه امد

کاوه – بپر بالا

هدیه – چیزه من با سیمین اینا میرم خونه شوهرش تو یه کوچس با اونا گفتن منم برم

کاوه – باشه. ولی عجب نقشه ای ریختیا ادامش میدی یا بگیم بهشون؟

هدیه – بزار یه چند هفته ادامه بدیم خیلی حال میده مخصوصا وقتی سپهر اومد

کاوه میخواست چیزی بگوید که صدای بوق ماشینی که پشت سرش بود امد

ماشین نیما بود از هدیه میخواستند که عجله کند و سوار ماشین شود.

هدیه با کاوه خداحافظی کرد و سوار ماشین شد

خداروشکر میکرد که سیمین عقب نشسته بود و امین جلو

  • فردا

شب وقتی که به خانه امدند سیمین در ماشین خوابش برده بود و نیما او را بغل کرد و به خانه برد

اما امروز سیمین هدیه را کچل کرد تا به او بگوید چطور شد که با کاوه شروع به قرار گذاشتن کردند

هدیه چیزی نگفت زیرا هنوز داستان خودش را با داستان کاوه هماهنگ نکرده بود

امروز هم سپهر از مشهد برمیگشت و او باید به خانه میرفت تا انجا را کمی مرتب کند و برایشان چیزی بپزد

سیمین – هدیه زود باش بگو دیگه مردم از فضولی

هدیه – شرط داره

سیمین- ای بابا چه شرطی؟

هدیه – باید امروز با من بیای خونه تا بعد بهت بگم

سمین – خونه شما چیکار؟

هدیه – سپهر اینا میان دیگه بریم مرتب کنیم و عذا اینا بپزیم

سیمین- قرار بود با نیمه بریم بیروووون

هدیه لبخن خبیصانه ای زد – کنسلش می کنی

سیمین با گریه ای مصنوعی باشه ای گفت و به نیما زنگ زد

هدیه هم فرصتی گیر اورد تا به کاوه زنگ

بزند تا از او بخواهد همراه هم به فرودگاه بروند

کاوه – الوووو چطوری دوست دختر قلابییی

هدیه خنده ای کرد – گمشوووووو جناببب گاوه

+ ای بابا تو باز به من گفتی گاوه اقااا نگو نکن دوست ندارم میفهمی؟

-نه اما به یه شرط میفهمم؟

+ چه شرطی

–  باید با من بیای فرودگاه دنبال سپهر اینا

+ تو که داری خواسته ات رو از زنگ زدن میگی مطمینم بعد از این بازم بهم میگی گاوه

هدیه قهقه ای سر داد

–  شما چقدر خوب منو میشناسی

همان حین سیمین وارد اتاق شد و به هدیه پرید

–  وای وای چشم منو دور دیدی داری با عشقت دل و قلوه رد و بدل میکنی؟  میدونستی خیلی گاوی؟

هدیه خدافزی سر سری با کاوه کرد و باز هم از حرص خوردن سیمین به خنده افتاد

– چیشده چرا پری؟

+ میدونی دیشب امین به نیما چی گفته؟

هدیه جدی شد

– نه چی گفته ؟

4/5 - (7 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝕾𝖚𝖌𝖆𝖗 𝕲𝖊𝖓𝖎𝖚𝖘
𝕾𝖚𝖌𝖆𝖗 𝕲𝖊𝖓𝖎𝖚𝖘
1 ماه قبل

یعنی عسل روتو برم با این پارت گذاشتنت😐🔪

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x