
رمان هامین پارت 180
_ چه نوبتی؟ فقط دارم سوال میپرسم دیگه. یهو میای میگی تو دوسال رابطهمون باهاش نبودم و اینا… _ گفتم یه بار توی مستی… _ بسه بسه. کف دستمو جلوی صورتش گرفتم. _ حالا نمیخوام از افتخاراتت برام بگی. با چیزی که یادم اومد دستمو زدم به کمرم و یک قدم بهش نزدیک شدم. _ تو مگه باهاش