رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 179
-هیچی دیگه… آقا با اون تیپ داغون دلتو برد، دیگه چه نیازی به این تیپ خفن بود… مگه نه؟! جوابی ندارم و با خنده شانه ای بالا می اندازم و ازش میگذرم. کنا ِر مامان می نشینم و تقریبا روبروی بهادر هستم. نگا ِه همه چند ثانیه ای روی من می ماند و باعث معذب بودنم میشود. لبخندی رو