رمان تدریس عاشقانه پارت 30

رمان تدریس عاشقانه پارت 30 1 (1)

18 دیدگاه
  _این نه اون نه… دختر کم کم داری بیست و شش سالت میشه. تا کی می‌خوای رو همه عیب بذاری و بگی نه؟ بی حوصله گفتم _الان اومدم دانشگاه مامان وقت ندارم.کاری نداری؟ _شب اینا میان دختر دیر نکنی. _آها پس من امشب شیفتم. خدافظ قبل از اینکه حرفی…
رمان تدریس عاشقانه پارت 29

رمان تدریس عاشقانه پارت 29 2 (2)

13 دیدگاه
  سه سال بعد… جلوی آینه با لبخند پهنی ایستادم. سمیرا به پهلوم زد و گفت _خر کیفی حسابی! سر تکون دادم و گفتم _نباشم؟ خدایی این روپوش سفید بهم نمیاد؟ خندید و گفت _میاد میاد…به منم میاد نه؟ خوشحال سر تکون دادم که گفت _حالا بیا بریم یه مملکت…
رمان تدریس عاشقانه پارت 28

رمان تدریس عاشقانه پارت 28 1 (1)

16 دیدگاه
  از اونجایی که ما بین حرفاشون مدام به من نگاه میکردن متوجه شدم مخاطب همشون منم… خسته از این همه پچ پچ از جام بلند شدم و عصبی گفتم _چه مرگتونه؟ یکی از پسرا سوت زد و گفت _عصبی شد بچه ها… همه زدن زیر خنده. با اخم گفتم…
رمان تدریس عاشقانه پارت 27

رمان تدریس عاشقانه پارت 27 1 (1)

9 دیدگاه
بی توجه به اینکه توی تاکسیم صدامو بردم بالا _مامان چی داری میگی؟ با اجازه ی کی گذاشتی بیان؟ _دختر تو چرا عقل نداری؟تو الان یه زن مطلقه محسوب می‌شی بکارت نداری.میدونی خواستگار واسه تو چه قدر سخت پیدا میشه؟ اگرم کسی در این خونه رو بزن یا یه مرد…
رمان تدریس عاشقانه پارت 26

رمان تدریس عاشقانه پارت 26 1 (1)

7 دیدگاه
  دستم و زیر چونم زدم و بی حوصله روی کاغذ مشغول کشیدن خطوط فرضی شدم. امروز قرار بود به جای آرمان استاد جایگزین بیاد و من حتی نمی دونستم چه طور میخوام این دو ساعت مزخرف رو بگذرونم. پری وارد کلاس شد و با چشم اطراف رو گشت. با…
رمان تدریس عاشقانه پارت 25

رمان تدریس عاشقانه پارت 25 1 (1)

15 دیدگاه
جوابم و نداد…از خودم متنفر بودم که باعث این حالش شدم اما گفتن حقیقت برام از مرگ هم سخت تر بود. به آرومی صداش زدم که باز هم جوابی نگرفتم. بدون هیچ حرفی سرش و روی فرمون گذاشته بود… نمیدونم چه قدر گذشت تا این‌که صدای گرفته ش در اومد…
رمان تدریس عاشقانه پارت 24

رمان تدریس عاشقانه پارت 24 1 (1)

11 دیدگاه
بدون هیچ واکنشی خیره نگاهم کرد. اون قدر طولانی که خودم مجبور شدم حرفم و ادامه بدم: _یادته شایان جلوی دانشگاه یه سری حرفا بهت زد؟حقیقت بود. همچنان بهم خیره شده بود اما این بار صورتش رفته رفته قرمز می‌شد. سکوتش حالم و بدتر کرد. _من درگیر یه حماقت بچگانه…
رمان تدریس عاشقانه پارت 23

رمان تدریس عاشقانه پارت 23 1 (1)

21 دیدگاه
  بدون فکر گفتم _آره می‌دونه. پوزخند زد و گفت _واقعا؟ پس چرا انقدر ترسیدی؟ عصبی هلش دادم و داد زدم _به تو چه هان؟به تو چه؟هیچی و برات توضیح نمی‌دم. با همون ریشخندش گفت _باشه عزیزم ولی اگه عکسای ناجور تو با تمام حقایق گذاشتم کف دست آرمان ازم…
رمان تدریس عاشقانه پارت 22

رمان تدریس عاشقانه پارت 22 1 (1)

55 دیدگاه
  پری هاج و واج به ما نگاه کرد. کم کم چشماش از حرص پر شد و از کلاس زد بیرون. خواستم دنبالش برم که دستم و گرفت. عصبی دستم و کشیدم و گفتم _واسه چی بهش گفتی؟ شاید من نخوام با این سابقه ی درخشانت بفهمه من زنتم. اخم…
رمان تدریس عاشقانه پارت 21

رمان تدریس عاشقانه پارت 21 1 (1)

8 دیدگاه
  * * * * * * در اتاق و باز کردم.نصفه شب بود و شدیدا تشنم شده بود. توی تاریکی چشمم به آرمان افتاد.بیدار بود و بدتر از اون جلوش یه شیشه زهرماری بود. صورتم با انزجار جمع شد. برق و روشن کردم و گفتم _مثلا تو دکتری چرا…
رمان تدریس عاشقانه پارت 20

رمان تدریس عاشقانه پارت 20 1 (1)

15 دیدگاه
  قبل از اینکه اعتراض کنم دستم و دنبال خودش کشوند. از ترس خشکم زده بود. زده بود به سیم آخر و به اعتراضای بابامم اعتنا نکرد. در حیاط و که باز کرد دستم و از دستش کشیدم و گفتم _باهات نمیام چشم غره ای به سمتم رفت و گفت…
رمان تدریس عاشقانه پارت 19

رمان تدریس عاشقانه پارت 19 1 (1)

16 دیدگاه
* * * * #تدریس_عاشقانه دستم از زیر چونم در رفت و سرم محکم پایین افتاد که پری گفت _تو دیشب نخوابیدی؟ با چشمای خمار سرم و روی میز گذاشتم و همزمان صدای آرمان در اومد _اگه خوابتون میاد تشریف ببرید بیرون! انقدر غرق خوابم بودم که یادم رفت توی…
رمان تدریس عاشقانه پارت 18

رمان تدریس عاشقانه پارت 18 1 (1)

3 دیدگاه
  ماشین و راه انداخت و با سرعت روند.چند دقیقه ی بعد توی پارکینگ خونش پارک کرد. با اخم گفتم _گفتم منو برسون خونه ی خودم نه اینجا. اعتنایی به حرفم نکرد و پیاده شد. در سمت منو باز کرد و دستم و کشید. عصبی گفتم _چته وحشی؟ دستم و…
رمان تدریس عاشقانه پارت 17

رمان تدریس عاشقانه پارت 17 1 (1)

16 دیدگاه
  با اخم گفتم _سوار بشم که بیشتر بزنیم؟ نفسش و فوت کرد و گفت _من غلط بکنم.دیشب وقتی اون طوری گفتی از خود بی‌خود شدم بعدشم مثل سگ پشیمون شدم. اصلا برای جبران بزن تو صورتم اگه دلت خنک میشه هر چه قدر دلت میخواد بزن. سری به طرفین…
رمان تدریس عاشقانه پارت 16

رمان تدریس عاشقانه پارت 16 2.3 (3)

5 دیدگاه
  انگار برق هزار ولت بهم وصل کردن. بازوهام و گرفت و کامل پرت شدم روش و موهام توی صورتش ریخت. لبش و از لبم جدا کرد و نفس کشداری کشید… خواستم بلند بشم که اجازه نداد.در آغوشم کشید و دستشو دورم حلقه کرد و گفت _به جای اینکه بشینی…