رمان سکانس عاشقانه پارت 75

رمان سکانس عاشقانه پارت 75 5 (1)

5 دیدگاه
  در دفتر رو باز میکنم … داخل میرم … میگم : _ یا می بردم یا می مردم ! فقط این دو گزینه رو دارم !…. میرم سمت صندلی … نمی شینم … دور میشم … سمت پنجره .‌… کلافه م … یه جا بند نمیشم …آروم نمیگیرم ……
رمان سکانس عاشقانه پارت 74

رمان سکانس عاشقانه پارت 74 0 (0)

23 دیدگاه
    پا تند میکنم سمت بیرون رفتن تا دفتر …  به گوشیم زنگ نزده … شماره ی دفتر رو گیر آورده …  جناب سرهنگ دست به سینه کنار میزی ایستاده که تلفن رو روی اون گذاشتن …  بچه های شنود هدفون به گوش کنار تلفن نشستن و میگم :…
رمان سکانس عاشقانه پارت 73

رمان سکانس عاشقانه پارت 73 0 (0)

7 دیدگاه
هار شده ! مرد پوزخند میزنه و من دارم چونه ش رو می بینم … دستاش رو به کمرش تکیه داده … اما نگاهش به تارخه و میگه : _ زیادی سواری دادی آخه ! تارخ نفس کلافه ای میکشه … مرد بالاخره سرش رو پایین میاره و می تونم…
رمان سکانس عاشقانه پارت 72

رمان سکانس عاشقانه پارت 72 0 (0)

2 دیدگاه
نه جیغی ، نه پرخاشی ! بازوم رو با دستش گرفته و انگاری بین انگشتای دستش اونو می چلونه که حس میکنم کمی با شکسته شدنش فاصله دارم . چهره م از درد درهم میشه و من … من گوشی رو توی دست دیگه م ول میکنم . صدای افتادن…
رمان سکانس عاشقانه پارت 71

رمان سکانس عاشقانه پارت 71 0 (0)

3 دیدگاه
   دعوای چی بکنم باهاش ؟ …. مرض دارم مگه؟ …. منو رها با هم کنار میایم … باشه … میگم باشه …  گوشی رو قطع میکنه و من لیوان خالی رو سمت اریا میگیرم … ازم میگیره و روی همون کمد فلزی میذاره … میگه : _ بساطی داریم…
رمان سکانس عاشقانه پارت 70

رمان سکانس عاشقانه پارت 70 0 (0)

16 دیدگاه
مرده شور تو رو ببرن با این خبر دادنت … حسام عصبیه … سینا هم … اصلا جو خوبی نیست … من بینشون موندم و نگاهم از روی یکی به اون یکی سر می خوره … حسام _ میگم چیزیش نی بد میگم ؟ … سینا دستی بین موهاش میکشه…
رمان سکانس عاشقانه پارت 69

رمان سکانس عاشقانه پارت 69 0 (0)

12 دیدگاه
سمت خروجی میره … همزمان توضیح میده … _ هیچی … بمون خونه در خونه رو قفل کن … شاکی ام و دلخور … نشد یه روز بی درد سر بی دغدغه باشیم … حتی اون موقع ها هم که با هم درگیر بودیم … پرخاش میکنم : _ تا…
رمان سکانس عاشقانه پارت 68

رمان سکانس عاشقانه پارت 68 1 (1)

1 دیدگاه
صدا بلند میکنم : _ واقعا بیشعوری اریا … واقعا دارم بهت میگم … بابا حسین اونو معرفی کرد …. _ هرکی معرفی کرده باشه … هرچی داد باس قبول کنی ؟ .. _ شناسنامه م رو دید … دید از آریا نامی طلاق گرفتم … ترسیدم به مامان اینا…
رمان سکانس عاشقانه پارت 67

رمان سکانس عاشقانه پارت 67 0 (0)

7 دیدگاه
  برمیگردم و سپیده رو میبینم … جا میخورم و میگم : چیه ؟ ..چی شده؟ چشماش رو ریز میکنه و میگه : زیر آبی میریا … نمی فهمم چی میگه … گنگ نگاهش میکنم که باز میگه : _ یکی رفته اتاقت … نیم ساعته منتظره … اخم میکنم…
رمان سکانس عاشقانه پارت 66

رمان سکانس عاشقانه پارت 66 5 (1)

3 دیدگاه
ماشین رو دور میزنه و سوار میشه … ازش خواستم خودش منو برسونه چون بعید میدونم با این حال و احوالی که دارم بتونم سرپا شم چه برسه به خونه رفتن …. استارت میزنه … راه می افته … هردومون حرفی نمیزنیم … گوشیم چند باری زنگ می خوره ……
رمان سکانس عاشقانه پارت 65

رمان سکانس عاشقانه پارت 65 0 (0)

7 دیدگاه
  جا می خورم و آریا زودتر از من کیفم رو برمی داره از روی میز … بازش میکنه و گوشیم رو بیرون میاره … قبل از اینکه به صفحه ش نگاه کنه از جام بلند میشم و از دستش میگیرم … تماس رو وصل میکنم و گوشی رو کنار…
رمان سکانس عاشقانه پارت 64

رمان سکانس عاشقانه پارت 64 0 (0)

9 دیدگاه
نگاهم به سقف می مونه …. دلخور و دلگیر میگم : میگه دوسم داره … حواسش بهم هست … مراقبمه ! …. نفس عمیقی میکشه و فاصله میگیره ازم .. .اونم طاق باز دراز میکشه و زل میزنه به سقف … میگه : حواسم بهت نبوده ؟ … صدای پوزخندم…
رمان سکانس عاشقانه پارت 63

رمان سکانس عاشقانه پارت 63 0 (0)

7 دیدگاه
  خانوم بزرگ میگه : بفرما … حالا به خاطر این .. همینی که تو روت وایساده تو روی من وایمیستی ؟ … در ساختمون باز میشه و احند داخل میاد : چه خبره ؟ .. چی شده ؟ .. آریا بی محل به اونا سمت آیدا برمیگرده و میگه…
رمان سکانس عاشقانه پارت 62

رمان سکانس عاشقانه پارت 62 0 (0)

10 دیدگاه
پیامش رو می خونم : نمی خوای بیای دنبالم ؟ … نیشم باز میشه و پیام رو نشونه مژده میدم … خم میشه روی میز و می خونه … تا میاد لبخخند بزنه باز گوشیم پیام میاد و مژده ابرو بالا می ندازه … گوشی رو سمت خودم میارم و…
رمان سکانس عاشقانه پارت 61

رمان سکانس عاشقانه پارت 61 0 (0)

7 دیدگاه
مژده شیر اب رو می بنده و آخرین بشقاب رو توی ظرف شویی می ذاره …. _ تپل مپل شدی ! .‌‌ با ختده سمتم نگاهی می ندازه و میگه : جاری بازی در میاری ؟ … من اما دلتنگشم … دوسش دارم … خیلی … اندازه ی خواهری که…