#پارت۳۱ #آشوب وارد پذیرایشان میشود، صدای اف اف خانه بلند میشود. سریع کنار پدرش می ایستد ،ومادرش با تحسین نگاهش میکند. آشور در ورودی را باز میکند ،وکنار مادرش می…
#پارت۲۴ #آشوب +آشوب؟! با آشور،حرف میزنی دیگه؟!….. گوشت کنار دستش را محکم میکشد . جایش درد میکند ،اما در مقابل درد دلش چیزی نیست. شروع به صحبت میکند: -چی بگم…
#پارت۱۴ #آشوب همیشه با امدن به اینجا احساس قدرت میکند کل شهر زیر پایش است هرچه درطول هفته اتفاق افتاده است برای ایلین تعریف میکند . بهترین همدم روزهای تنهایش…
#پارت۱۰ #آشوب -خسته بودم از حجاب واز در نیومدن ورنگ جامعه ندیدن . باید دختر باشى تا بدونى چه دردى داره بگن: مهریه دختر دیپلمه انقدره، لیسانسه بیشتر، فوق لیسانس…
#پارت۶ #آشوب ****************** چند تقه به در میخورد از فکر بیرون می اید بفرماییدی میگوید. آشور وارد میشود از چهره غمگین خواهرش می فهمید دوباره غرق درخاطرات گذشته شده است.…