رمان ترمیم Archives - صفحه 2 از 5 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان ترمیم

رمان ترمیم پارت 48

رمان ترمیم پارت 48

  _ مامان گلی کوجاس؟ زبانش می‌گیرد و کلمات را با حالت خاصی بیان می‌کند. او را به‌سمت خودم برمی‌گردانم، این مدت فهمیده‌ام این خورشید کوچک، دستان نوازشگرش بی‌نهایت آرامش دارد. انگشتانش مثل همیشه روی صورتم می‌گردد. بغل باز می‌کند و میان سینه‌ام پناه می‌گیرد. این سکوت، از همهٔ حرف‌های عالم گویاتر است. کاش مهگلم را چنین بغل می‌کردم. کاش

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 47

رمان ترمیم پارت 47

  نگرانم. انگار این‌ها همه موقتی است. انگار مال ما نیست که این‌قدر خوب و راحت هستیم. به ماشین که برمی‌گردم، چیزی تغییر کرده است. احساس می‌کنم نگاه مهگل از من فراری است، حتی اشتیاق برای کبابی که به‌خاطرش خریده‌ام، نشان نمی‌دهد. تجربهٔ با او بودن نشان می‌دهد بهترین کار سکوت است تا او دوباره برای هرچه که هست، خود

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 46

رمان ترمیم پارت 46

  _ به‌نظرت یه روز می‌آد که بهت نپرم؟! اشک‌هایم را پاک می‌کند و روی چشم‌هایم را می‌بوسد. _ آره… هروقت خوکا پرواز کنن، توام دیگه من‌و نمی‌ترکونی… هرچند بهم مزه نمی‌ده زندگی… زن باید عین سوهان روح باشه. چه معنی داره از ذوق، بالاپایین بپره. آویزان بازویش می‌شوم. شاپرک فارغ از دنیا، مشغول بازی است. _ اون ماشین کی

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 45

رمان ترمیم پارت 45

  _ این چیه، بها؟ _گفتم هیچی نداری بندازی… نترس، قرض می‌دم بهت؛ امشب‌و باهاش بگذرون. دهانم از حرفش باز می‌ماند. نمی‌توانم شوخی یا جدی بودنش را درک کنم. _ من نیازی به ترحمت ندارم. اینارم بردار ببر. تلخ می‌شوم. در جعبه را می‌بندم. پهلویم از بغض درد می‌گیرد. داخل اتاق نمی‌مانم. از دیدن فرامرز و همسرش خوشحال می‌شوم. ستاره‌خانم

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 44

رمان ترمیم پارت 44

  بهادر خاص است. خوب است. زیر این ظاهر سختش، مرد ملایم و مهربانی است که می‌خواهد از همهٔ داشته‌هایش مراقبت کند. مراقبتی همه‌جانبه، با هر ترفندی. هر راهی، مستقیم یا راهی سخت و نفس‌گیر. برایش بغل باز می‌کنم. امروز حس یک تولد دارم. حس سبک بودن، هرچند می‌دانم چیزی کم است. چیزی که هنوز نفهمیده‌ام، اما واقعاً مهم نیست.

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 43

رمان ترمیم پارت 43

  کی تصورش را هم می‌کردم روزی یک دکوراتور و چندین نفر برای انجام کارهای خانه‌ام بیایند؟ _ نکن این‌کارا رو بها… یعنی فکر کن با چندتا زنگ کارات درست بشه، خونه‌ت تمیز بشه… دیگه غم گشتن و پیدا کردن نخوری… می‌دونی بها، اگه ده سال پیش بهم می‌گفتن یه روز این‌جوری شوهرم می‌گه: تو فقط بخواه… می‌گفتم خیالات برشون

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 42

رمان ترمیم پارت 42

  به خانه حتی نگاه هم نمی‌کنم، همه‌ی حرف‌های پیرمرد به درک. مگر دردهای من را گوش کسی شنوا بود؟ در سکوت پیاده می‌شود و سمت من می‌آید. در را باز می‌کند و به داخل خم می‌شود. _ بیا پایین، گلی… تنها نمی‌ذارم بری… خودم می‌برمت. شوکه به او نگاه می‌کنم. بازویم را می‌گیرد و هدایتم می‌کند، اما واقعاً نمی‌خواهم

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 41

رمان ترمیم پارت 41

  وسایل پانسمان را جمع می‌کند. دل از این تخت نمی‌توانم بکنم… نمی‌توانم. _ اگه… مهراد نبود، تو آنا رو دوست داشتی؟ این دومین‌بار است که می‌پرسد. _ به خودت نگاه کن، مهگل… به‌نظرت، با این‌که انتخابم تو بودی، شباهتی بین خودت و آنا می‌بینی؟ دل باید بره که تا قبل تو نرفت… من همیشه آنا رو دوست داشتم، اما

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 40

رمان ترمیم پارت 40

  اوضاعمان مثل میدان جنگی، بعد از یک شکست پرتلفات است. هردوطرف، عزادار آرزوهای بربادرفته‌ایم. _ صادقانه بگو… تو واقعاً می‌خوای من نباشم، بهادر؟ باید بدانم. مادرم می‌خواست من نباشم، او پایه‌گذار نبودن‌های من بود… _ تو نباشی، دیگه هیچی نیست… تو که اومدی، انگار رنگ گرفت همه‌چی… من یه آدم، داخل سیاهی بودم، گلی… هنوزم گاهی همون‌قدر تاریک می‌شم…

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 39

رمان ترمیم پارت 39

  می‌دانم هنوز در اعماق فکرش، من‌هم یک زنم مثل سایر زنها. حق دخالت در هیچ‌یک از امورش را ندارم و این من را غمگین می‌کند. این‌که وقتی من را باید به‌یاد بیاورد، با هم‌تختی‌های سابقش یکی می‌شوم؛ ناراحتم می‌کند. گاهی فکر می‌کنم، آن‌گونه هم که می‌گوید، نیست. من یار و همسرش نیستم. من فقط زنی هستم که او بیش‌تر

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 38

رمان ترمیم پارت 38

  ترسیدن؟! کار من از ترس گذشته است. ترسی که به من می‌گوید جامهٔ گذشته و حسرت‌ها و آدم‌هایش را از تن بیرون کنم و به مردی بپیوندم که امروزِ من و فرزندانم است. مردی که با وجود درد، بازهم نگران من است. _ بیا این‌جا ببینمت… پرستار در را می‌بندد. بخش با حضور پزشکان شلوغ‌تر است. کنارش می‌ایستم و

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 37

رمان ترمیم پارت 37

  _ خب… خب… یکی که قطعاً دختره… معلومه شیطون‌ترم هست… دومی… جاش مناسب نیست ولی به‌احتمال خیلی زیاد، پسره… تا غربالگری بعدی باید صبر کنین که کاملاً وضعیتش معلوم بشه… پاشو بابا جان، پاک کن شکمت رو. ازجا بلند می‌شود. می‌روم تا به مهگل کمک کنم… یک دختر و یک پسر. _ بذار خودم بلند می‌شم، بها. صدایش گرفته

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 36

رمان ترمیم پارت 36

  گفت منو حلال کن که هیچ‌وقت دوسِت نداشتم و همیشه ازت متنفر بودم. تو چی از من انتڟار داری، بهادر؟ یه‌عمر اولین گزینهٔ آدمای اطرافم، حذف من بوده از زندگی گندشون. انگار من اون گندوکثافتیم که ته کفششون چسبیده و بوی گهشون از منه… فکر می‌کنی کی یه تیکه گه رو دوست داره؟ من اگه هزار بار مثل تف

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 35

رمان ترمیم پارت 35

  نمی‌گذارم ادامه دهد. _ دیوث اون بابای پفیوز و حروم‌لقمه‌ته، مصطفی. اون گوشتای فاسد کار تو بود؟ با اکبری؟ سکوت می‌کند، اگر نمی‌کرد، جای تعجب داشت. چقدر باید دنیا کوچک باشد؟ آدم یاد زنجیرهٔ غذایی می‌افتد. _ کی بهت گفت؟ اون شوهر… _ اسم شوهر من‌و می‌آری، قبلش دهنت‌و آب بکش. پس درسته… مصطفی آرین تویی. یعنی هر کثافتی

ادامه مطلب ...
رمان ترمیم پارت 34

رمان ترمیم پارت 34

  _ نترس، خوبم… فقط یکم می‌ترسونمش… فقط… می‌خوای یکم حرصت‌و خالی کنی؟ از اون حرفای زنونه؟ لبخند می‌زند. مثل آبی روی آتش است. آرام می‌شوم. دست دورش می‌پیچم. کسی رد می‌شود و سلام می‌کند. جواب می‌دهد، اما رهایم نمی‌کند. صدای جیغ‌های مهنا، خیلی‌ وقت است نمی‌آید. _ پاک شدیم نقل مجلس، گلی‌خانم… برو بالا، یکم دیگه می‌آم… یه شربت

ادامه مطلب ...