رمان دلارای پارت 65
38 دیدگاه
دلارای وحشت زده سمتش برگشت ارسلان دستش را بالا برد و دلارای ناخواسته چشمانش را بست همه چیز را تمام می کرد اگر ارسلان به خودش اجازه می داد جلوی این همه آدم دست رویش بلند کند همه چیز را برای همیشه تمام می کرد به خودش قول داد…