رمان رز های وحشی Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 56

    ×××     داخل ماشین جلو درب آگاهی بودند و میکائیل خورده فرمایشاتش رو به یزدان گوشزد می‌کرد: – حواست به رز باشه به شایان بگو از جلو در مجتمع یه قدمی اونور تر نره اگه بازداشت شدم جلدی کاری نکنید بزارید دو روزی بگذره بعد سراغمو بگیرید!     یزدان اخم کرد: – این طور که تو

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 55

      خشایار که تا الان ساکت بود و از همه افراد سر میز سنش بیشتر بود به صحبتشان پیوست: – دشمنی که هیچ کدوم از تحدیداتو بی جواب نمی‌زاره خیلیم پنهون نی، دیشب تو کازینو تحدیدش کردی یه روز نگذشته جوابتو داد این یعنی خیلیم دشمنت دور نی بین همین آدمایی که می‌شناسیم     سمت میکائیل خم

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 54

    ×   روی فرمون ماشین ضرب گرفته بود و می‌دانست باید صبر کند اما این که زمان می‌گذرد و رز کنار سپهر است داشت کلافه اش می‌کرد‌. به ساعت مچیش خیره شد و زمان لعنتی مثل همیشه طبق قانون نا نوشته ای وقتی کلافه و بد حال بودی دیر می‌گذشت! ناچار چشم هایش را بست و سرش را

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 53

      رز سری به تایید تکان داد و سپهر دلش، فکرش، خیالش یک ملاقات عاشقانه تر را طلب می‌کرد و ادامه داد: – خیلی عوض شدی انگار چند سال ندیدمت!     و رز ناخواسته خجالت می‌کشید، عوض شدنش را پای چیز دیگری می‌گذاشت و احساس می‌کرد سپهر شاهد تمام عاشقانه هایش با میکائیل بوده! حرارت بدنش از

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 52

    رز به قیافه ی پریشان میکائیل خیره شد: – چی شده؟   میکائیل بی توجه به سوال رز دخترک را با یک دستش در آغوشش کشید و سرش را روی موهای رز گذاشت. کمر رز را نوازش کرد و رز بدون حرفی بیشتر سرش را در سینه میکائیل فرو کرد و نیاز داشت به این که میکائیل نازش

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 51

    ×   توی راهرو کنار محمد راه می‌رفت و یونیفرم پوشیده بود، سلام های نظامی که سرباز ها بهش می گذاشتند اون رو یاد قدیم می‌انداخت. طاهر زندگیش در کارش خلاصه می‌شد و عاشق نه دیوانه ی کارش بود و آخر سر هم همین دیوانگی کار دستش داد. وارد اتاق سرهنگ که شدند سلام نظامی داد و سرهنگ

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 50

        رز جوابی نداد و میکائیل سرش را بالا آورد و ادامه داد: – یادته روز اولی که اومدی بهت گفتم زیر دست من اسب وحشی زیاد رفته و اومده همشونم رام شدن؟     رز به چشم های میکائیل خیره شد، با تمام استرس و هیجانی که داشت جوابش را به آرام ترین لحن ممکن داد:

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 49

          و میکائیل ولش کرد و دیگر نیستاد، از اتاق پرو بیرون رفت. فقط ساقی داخل اتاق بود و نگاهش به قیافه برزخی میکائیل که خورد جرعت حرف زدن نکرد. به جایش میکائیل جلو رفت و گفت: – یزدان کو؟     – رفت پی فیلما که بگه پاکشون کنن     چشم هایش را میکائیل

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 48

      منظور از آریا همچین دختری بود؟ شایان سمت میکائیل خم شد و در گوشش پچ‌ زد: – حاجی پشم و پیله هام آریاشونو     میکائیل در پهلویش ضربه ای زد و وقتی آریا سمتشان آمد به رسم ادب بلند شد و دست داد؛ آریا با لبخند خانومانه ای ولی با صلابت حرف زد: – جناب میکائیل

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 47

      و ساقی ساکت شد، با تک خنده ای به رزی که اخم هایش بیشتر از این درهم نمی‌رفتند سلام داد و دستش را دراز کرد و گفت: – بابا سوگولیم که شدی   رز بی علاقه دستی داد و میکائیل لب زد: – کیا اومدن سر قرار با یزدان   – والا نمی‌دونم سر میز بازی بودم

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 46

    میکائیل لیوان شیرش را بالا آورد و قلپی خورد: – کار دارم   لیوان را داخل سینک انداخت و سمت در که رفت رز از جایش پرید و سمتس تقریبا دوید: – واستا من میترسم   میکائیل نچی کرد: – تو این همه سال تنها بودی   – آره ولی اون سالا کسیو نکشته بودم تو عمرم کسیم

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 45

        چشمان خمار قرمز میکائیل که نشان می‌داد این سری این مرد کوتاه نمی‌آید و رز قلبش در سینه اش می‌کوبید و میکائیل لپ های رز را بیشتر فشرد و حالا لب های قلوه ای دخترک به جلو آمده بودند. و میکائیل در سرش دوره کرد بامزه ی خواستنی! نیشخندی زد و بی توجه به چشم های

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 44

        با پایان جملش قلپ قلپ از بطری با دهان آب خورد و رز نیم نگاهی بیشتر به میکائیل نکرد و باز رفت در لاکش؟!   میکائیل پوفی کشید و بطری آبش را سر جایش گذاشت و توپید: – قراره هر سری تا یکی بهمون بگه پخ تو مثل لاک‌پشت بری تو لاکت که نمیشه   –

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 43

        – بگذریم، حتما قسمت بوده زنده بمونه… کار داشتی اومدی؟     بعد از مکث طولانی جواب داده بود و میکائیل خیره شد به جز جز حرکات مرادی و سری به تأیید تکان داد و سوالش را پرسید: – شما تو دور و بریاتون مسعود می‌شناسید؟   مرادی بازیکن ماهری بود اما تعجب چشم هایش از

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 42

      با پایان جملش پیاده شد. سمت فروشگاه شانه به شانه رفتند و همین که وارد شدند رز واقعا انگار حالش بهتر شد. سریع چرخ‌دستی برداشت و هر چه دوست داشت و نداشت داخل سبد انداخت و از هر قفسه ای که رد می‌شدند رز دستش بیکار نمی‌نشست و میکائیل با لبخند خیره به ذوق شوق رز بود.

ادامه مطلب ...