رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 22

بدون دیدگاه
        رز دست نوازش تو صورت سپهر می‌کشید و هرزگاهی صدای هق هقش در فضا می‌پیچید؛ سپهر ققط ناله می‌کرد و تو همون درد بدی که داشت…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 21

1 دیدگاه
        وارد زیر زمین که شدند رز نفس نفس می‌زد اما کمی که جلو تر رفتند رز با دیدن سپهر که روی صندلی بسته شده بود وا…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 20

3 دیدگاه
        نیم نگاهی به یزدان کرد: – خواستم بکشم تا یادم بمونه رو پیشونی من نوشته شده تا عمر داری حسرت چیزایی که دوست داریو میکشی ولی…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 19

2 دیدگاه
          نیشخندی زد و خیره تو چشمان میکائیل با نفرت ادامه داد: – پس خبر نداری که خیلی وقت من همون پسر چشم ذاقرو دوماد کردم…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 18

2 دیدگاه
        صدای نیشخند مرادی در گوشش پیچید: – همیشه امروز فردا زیاد می‌کنی میکائیل… شاید اگه امروز فردا نمی‌کردی الان همراز به جای تخت بیمارستان رو تخت…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 17

1 دیدگاه
        نیم نگاهی به چهره میکائیل انداخت، جدی جدی بود ولی کلافگی از سر و روش می‌بارید. چی می‌گفت؟ می‌گفت می‌ترسیدم و واسه اطرافیانم نگران بودم؟ مگر…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 16

5 دیدگاه
        از ماشین پیاده شد و خیره شد به مرد روبه روش! انگار قصد فرار کردن هم نداشت دیگر اصلا کجا می‌رفت؟ به خانه ی خاله ی…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 15

1 دیدگاه
        رز سر در نمی‌آورد… چِش بود این مرد؟ یک روز بهش می‌گفت خواستی برو وَ فردای همان روز دوباره در اتاقی زندانیش می‌کرد و سخت به…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 12

1 دیدگاه
        رز دندوناشو روی هم سابید و صدای میکائیل دوباره به گوشش رسید: – رمز گوشیتو به من میدی منم بعد این که کارم باهاش تموم شد…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 11

3 دیدگاه
      آدم های عسگری تا به خودشون بیایند و بخواهند سمت میکائیل حمله ور شوند اسلحه های شایان و یزدان بود که به سمتشون گرفته شد و یزدان…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 10

8 دیدگاه
        نگاه طولانی میکائیل باعث شد رز فکر کند حرفایش تاثیر گذار بوده که باز هم ادامه داد: – همراز کلا آدم شَریه ولی به خدا من…
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 9

2 دیدگاه
      رز نگاهش رو از میکائیل گرفت و دستانش رو مشت کرد. الان میکائیل فکر می‌کرد خیلی با مزست؟ میکائیل ادامه داد: – بیا بشین غذاتو بخور  …
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 8

5 دیدگاه
      در حالی که گریه می‌کرد جیغ زد – گریه نمی‌کنم… من الان می‌خوام بکوبم تو اون صورتت     دخترکش با حرص حرف می‌زد و این نشون…