رمان رز های وحشی Archives - صفحه 4 از 4 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 11

      آدم های عسگری تا به خودشون بیایند و بخواهند سمت میکائیل حمله ور شوند اسلحه های شایان و یزدان بود که به سمتشون گرفته شد و یزدان بود که با نیشخند گفت: – فعلا بتمرگین تا زناتون بیوه نکردم     به اجبار سر جاشون ایستادند و وحشت زده به یک دیگر نگاه می‌کردند. میکائیل بود که

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 10

        نگاه طولانی میکائیل باعث شد رز فکر کند حرفایش تاثیر گذار بوده که باز هم ادامه داد: – همراز کلا آدم شَریه ولی به خدا من هیچ ربطی به اون ندارم… من هیچ ربطی به اون ندارم فقط به اجبار سرنوشت خواهرشم همین!     حرفایش تمام شد و میکائیل نگاهش رو بی توجه از رز

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 9

      رز نگاهش رو از میکائیل گرفت و دستانش رو مشت کرد. الان میکائیل فکر می‌کرد خیلی با مزست؟ میکائیل ادامه داد: – بیا بشین غذاتو بخور     رز به اجبار نشست و نگاهی به غذای خوش رنگ و بوی روبه رویش کرد و لب زد: – یاد قصه ی همراز افتادم، که برام تعریف می‌کرد  

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 8

      در حالی که گریه می‌کرد جیغ زد – گریه نمی‌کنم… من الان می‌خوام بکوبم تو اون صورتت     دخترکش با حرص حرف می‌زد و این نشون می‌داد از این که نمی‌تواند واقعا این کار رو عملی کند آشفتست میکائیل خیره به اشک هایی که روی صورت رز می‌ریخت شد و با حالتی پشیمان گفت: – بهت

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 7

    ×××   میکائیل   – بُکشش… فقط بکشش میکائیل! کاری ندارم الانشم با یه مرده فرق نداره، من می‌خوام زیر خاک بره فاتحشو بخونم     یه آدم چقدر می‌توانست تا این حد بوی تعفن بدهد؟ که حتی از پشت تلفن هم نشه تحملش کرد؟ میکائیل دستی به صورتش کشید: – کشتن یه آدمی که رو تخت بی

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 6

    ×××   بیچاره وار خیره بود به حمام کوچیکی که تمام دیواراش شیشه ای بود! بیخیال حمام شد و به اطراف خیره شد. اتاقی که تمام وسایلش خیلی ساده بودن و هیچ چیز خاصی نداشت جز آینه های بزرگ سراسری که روی یک دیوار نصب شده بودن!   سمت آینه رفت و تیشرتش و زد بالا، از تو

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 5

      فرزان سر دوراهی قرار گرفته بود. اگر مرادی رو با میکائیل کنار می‌زدند یه جماعت راحت می‌شدن و برای فرزان هم بد نمی‌شد! هنوز داشت فکر می‌کرد که میکائیل ادامه داد: – اگه اون فلش لعنتی و پیدا کنیم مرادی دیگه نمی‌تونه نفس بکشه سه سوته زندان و حکم فرداش اعدام! این طوری هر پولی که قرار

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 4

    خیره به دختر روبه رویش بود که صدای مادر جانان آن را به خودش آورد: – فرزان؟   لبش رو تر کرد و کمی آهسته گفت: – بعد مهد جانان من می‌رم دنبالش، ساعت آدرس و برام بفرست… فعلا کار دارم   تماسو قطع کرد و با قدم های بلند سمت دختری رفت که از دور وقتی دیدش

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 3

    از نظر خودش از سر ترس احمقانه جمله بندی کرده بود اما از نظر میکائیل رُز هنوز بچه بود و بچه‌گانه حرف زدن برایش طبیعی بود. میکائیل با لذت خیره بود به صورت رُز و لب زد: – پس دزدیدمت بردمت خوردمت آره؟     رز نگاهش رو از میکائیل گرفت ولی میکائیل ساکت نشد: – نه دیگه

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 2

    چشمان میکائیل بسته شد، زور می‌زد سیلی تو گوش رُز نخوابوند از طرفی تو خونه خودش به او بی احترامی شده بود.   رُز رو عصبی به عقب هول داد و دستانش رو با ضرب ازاد کرد طوری که رُز از پشت کوبیده شد تو در خروجی و صدای آخش بلند شد. دستمالی از جیب کتش دراورد و

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 1

    من میکائیل دشت گردم من تنهایی تو کوچه های تنگ و ترش تهران قد کشیدم تنهایی کار کردم تنهایی دعوا کردم تنهایی مست کردم تنهایی زخمامو بستمو تنهایی دردامو داد زدم فکر می‌کردم از یه جایی به بعد میتونم با دختری که کنار لبش خال سیاه داره تنها نباشم اما اشتباه فکر می‌کردم… من دعوت شدم به عروسی

ادامه مطلب ...