رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 15امروز در 10:00 am2 دیدگاه دیگھ حرفی نزدم و با بیشترین سرعتی کھ میتونستم، بھسمت قصر دوئیدم. نمیخوام بیشتر از این سرما رو تحمل کنھ! کنار تخت ایستادم و بھ حرکت سریع دستھای زئوس…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 14دیروز در 10:00 amبدون دیدگاه _کاملا ً درستھ! اما این درباره جفت ھای معمولی. نھ جفت یھ زاده ی خونِ اصیل بودن! باز ھم این کلمھ و سردرگمی من برای درک معنای اون! توی…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 1328 اردیبهشت در 10:00 am6 دیدگاه _ھنوز خیلی از دستت بھ خاطر اینھمھ مخفی کاری ناراحتم. اما نمیخوام ھنوز چیزی رو برام توضیح بدی! نیاز دارم زمانی کھ حرف میزنیم کاملا ً سالم و قوی…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 1227 اردیبهشت در 10:05 am3 دیدگاه جشنی برای بھ تعادل رسیدن ناردن و ھمپیمان شدن نژادھای مختلف اون بود. سیدنی: دیر کردی! یھ لحظھ فکر کردم نکنھ واقعا ً نخوای بیای. ھرچی کھ نباشھ این…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 1126 اردیبهشت در 10:00 am4 دیدگاه _نظرت درباره ی دوئیدن توی جنگل چیھ؟ دوس داری سوار گرگم تا آبشار شاردا بدوئیم؟ میخوام” رو ” جیغ بلندی از خوشحالی کشید و در ھمین حین ھم کلمات…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 1025 اردیبهشت در 10:00 am2 دیدگاه توی آینده خیلی بھ دردتون میخوره! فقط میخواستم این رو بھت بگم. از روی تخت بلند شد و در ادامھ گفت: _من دیگھ باید برم. نزدیک غروبھ و زمان…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 924 اردیبهشت در 10:00 am9 دیدگاه درعرض یک ساعت ھمھ ی اونھا روی زانو افتاده بودن و از ترس بھ خودشون میلرزیدن! چیزی کھ مسلم بود حکم بھ مرگشون بود. اما پدربزرگم با تصمیمی کھ…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 823 اردیبهشت در 10:00 am2 دیدگاه کھ چیزھای عجیبی رو از طرف “گرایدن”ھا شنیدم! برای ھمین تصمیم گرفتم بھ دیدنت بیام کھ نزدیکی خونھ با پدرت مواجھ شدم و اینجوری شد کھ با ھم بھ…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 722 اردیبهشت در 10:00 am2 دیدگاه _تو نمیتونی من رو لمس کنی. تاوان این کار، درد و رنج زیادیِ کھ الآن یھ نمونھ از اون رو چشیدی. من ھنوز ھم سر حرفم ھستم، من نمیخوام…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 621 اردیبهشت در 10:00 amبدون دیدگاه _این ژن جفت ھای ناھمگن و دردسرساز، توی خون تو و پدرتھ. این رو مطمئن شدم. این ھمھ دختر گرگینھ و خوشگل اطراف ماست، چرا جفت ھای شما دوتا…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 520 اردیبهشت در 10:00 am1 دیدگاه بوی خوبی کھ از آشپزخونھ میومد مثل یک طناب نامرئی من رو بھ اون سمت کشوند و اونجا بود کھ با جمع خیلی شلوغ و البتھ شادی روبھ رو…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 419 اردیبهشت در 10:00 am2 دیدگاه گرگم با وجود مطمئن بودن از امنیت لونا و اون بچھ باخیال راحتتری میتونست از حس آرامشی کھ دوئیدن بھش میداد لذت ببره! نمیدونم چھ مدت بود کھ بھ…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 318 اردیبهشت در 10:00 am2 دیدگاه با اومدن دکتر، کناری ایستادم تا کارش رو انجام بده. دست گیب روی شونھ م نشست و گفت: _رین… حالت خوبھ؟! بھ چشمھایش نگاه کردم. حالم خوب بود؟! احساس…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 217 اردیبهشت در 10:00 am5 دیدگاهاما یک چیزی تھ قلبم اجازه نمیداد کھ بخوام ھمچین ریسکی انجام بدم. اونم برای ھمچین موضوع بی اھمیتی.بھ من چھ ربطی داره کھ پدرش کیھ مھم اینھ کھ ازالان…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پیوند ابدی پارت 116 اردیبهشت در 10:00 am8 دیدگاه _تنھام نزار… خواھش میکنم… با من بمون. برگرد پیشم. برگرد پیشم… با ناامیدی و اندوه بار دیگر لبھای سرد و بی حسش را بوسید و زمزمھ کرد: _خواھش میکنم…