رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 21

2 دیدگاه
  روی تخته سنگی کنار رودخونه نشسته بودم و نگاهم بدون هیچ فکری خیره‌ی آب بود. تمام ذهنم رو قدرتی که همیشه آرزوش رو داشتم و حالا به دستش آورده…

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 18

5 دیدگاه
  شوکه شدنش از یکه‌ای که خورد و بند اومدن نفسش مشخص بود. می‌دونم که وقتی به وایپر هم رفتیم با همچین ماجرایی روبه‌رو شده بود. اما به‌نظر می‌رسه اون…

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 17

3 دیدگاه
  _ می‌دونم خسته‌ای، اما باید راه بیفتیم. همین‌جوریش هم خیلی وقت تلف کردیم. با خستگی سری به تأیید تکون دادم اما قبل‌از برداشتن قدم اول روی هوا بلند شدم.…

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 15

2 دیدگاه
  دیگھ حرفی نزدم و با بیشترین سرعتی کھ میتونستم، بھسمت قصر دوئیدم. نمیخوام بیشتر از این سرما رو تحمل کنھ! کنار تخت ایستادم و بھ حرکت سریع دستھای زئوس…

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 13

6 دیدگاه
  _ھنوز خیلی از دستت بھ خاطر اینھمھ مخفی کاری ناراحتم. اما نمیخوام ھنوز چیزی رو برام توضیح بدی! نیاز دارم زمانی کھ حرف میزنیم کاملا ً سالم و قوی…

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 12

3 دیدگاه
  جشنی برای بھ تعادل رسیدن ناردن و ھمپیمان شدن نژادھای مختلف اون بود. سیدنی: دیر کردی! یھ لحظھ فکر کردم نکنھ واقعا ً نخوای بیای. ھرچی کھ نباشھ این…