رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت آخر2 سال پیش38 دیدگاه _ وقتی لی لی داشت با خاویر صحبت میکرد حرفاشونو شنیدم… اون گفت که یه خون آشام گازش گرفته و از خونشو خورده. _ خوب؟ _ گفت که دردش…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 252 سال پیش1 دیدگاه _ نمیدونم شاید بتونیم چند تا چیز از توی کتاب ها پیدا کنیم. مگه نه که همیشه با یکم گشتن و تلاش چیزی روکه دنبالشی از توی کتابها پیدا…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 242 سال پیش3 دیدگاه سیدنی در جواب رین دستی پشت گردنش کشید و گفت: _ من هنوز نمیدونم چه کمکی از دست من بر میاد. اون کسی که باید دروازه رو باز کنه…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 232 سال پیش2 دیدگاه از اینکه اینم یه چیز مشترک و فقط بین ما دوتاست، وجودم سرشار از لذت شد! قبلاز اینکه چیزی بگم دستم رو گرفت و گفت: _ باید یه چیزی…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 222 سال پیش1 دیدگاه با رسیدن به در کلبه شیفت دادم و سری برای رونالد که مقابل کلبهی کناری و روی یه میز و صندلی قدیمی با یکی از سنتورها درحال بازی آب…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 212 سال پیش2 دیدگاه روی تخته سنگی کنار رودخونه نشسته بودم و نگاهم بدون هیچ فکری خیرهی آب بود. تمام ذهنم رو قدرتی که همیشه آرزوش رو داشتم و حالا به دستش آورده…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 202 سال پیش1 دیدگاه بدون باز کردن چشمهاش دستش رو بهسمتم دراز کرد که سمتش رفتم و روی پاهاش نشستم. سرم رو روی شونهش گذاشتم و منتظر شدم تا شروع کنه. _ تو…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 192 سال پیش1 دیدگاه _ اون دخترهی موذی هم باید بهم جواب پس بده که چطور خودش رو به بهانهی دوست بهم چسبوند. _ باشه، خوشگلم. جواب اون رو هم که من نباید…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 182 سال پیش5 دیدگاه شوکه شدنش از یکهای که خورد و بند اومدن نفسش مشخص بود. میدونم که وقتی به وایپر هم رفتیم با همچین ماجرایی روبهرو شده بود. اما بهنظر میرسه اون…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 172 سال پیش3 دیدگاه _ میدونم خستهای، اما باید راه بیفتیم. همینجوریش هم خیلی وقت تلف کردیم. با خستگی سری به تأیید تکون دادم اما قبلاز برداشتن قدم اول روی هوا بلند شدم.…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 162 سال پیش1 دیدگاه هم زدم. بوی خیلی خوبی میداد و باعث ترشح بزاق دهنم شده بود. با تردید مقداری از آبگوشت رو مزه کردم و چشمهام رو از طعم لذیذش بستم! به…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 152 سال پیش2 دیدگاه دیگھ حرفی نزدم و با بیشترین سرعتی کھ میتونستم، بھسمت قصر دوئیدم. نمیخوام بیشتر از این سرما رو تحمل کنھ! کنار تخت ایستادم و بھ حرکت سریع دستھای زئوس…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 142 سال پیشبدون دیدگاه _کاملا ً درستھ! اما این درباره جفت ھای معمولی. نھ جفت یھ زاده ی خونِ اصیل بودن! باز ھم این کلمھ و سردرگمی من برای درک معنای اون! توی…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 132 سال پیش6 دیدگاه _ھنوز خیلی از دستت بھ خاطر اینھمھ مخفی کاری ناراحتم. اما نمیخوام ھنوز چیزی رو برام توضیح بدی! نیاز دارم زمانی کھ حرف میزنیم کاملا ً سالم و قوی…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 122 سال پیش3 دیدگاه جشنی برای بھ تعادل رسیدن ناردن و ھمپیمان شدن نژادھای مختلف اون بود. سیدنی: دیر کردی! یھ لحظھ فکر کردم نکنھ واقعا ً نخوای بیای. ھرچی کھ نباشھ این…