رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت آخر10 خرداد 140138 دیدگاه _ وقتی لی لی داشت با خاویر صحبت میکرد حرفاشونو شنیدم… اون گفت که یه خون آشام گازش گرفته و از خونشو خورده. _ خوب؟ _ گفت که دردش…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 259 خرداد 14011 دیدگاه _ نمیدونم شاید بتونیم چند تا چیز از توی کتاب ها پیدا کنیم. مگه نه که همیشه با یکم گشتن و تلاش چیزی روکه دنبالشی از توی کتابها پیدا…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 248 خرداد 14013 دیدگاه سیدنی در جواب رین دستی پشت گردنش کشید و گفت: _ من هنوز نمیدونم چه کمکی از دست من بر میاد. اون کسی که باید دروازه رو باز کنه…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 237 خرداد 14012 دیدگاه از اینکه اینم یه چیز مشترک و فقط بین ما دوتاست، وجودم سرشار از لذت شد! قبلاز اینکه چیزی بگم دستم رو گرفت و گفت: _ باید یه چیزی…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 226 خرداد 14011 دیدگاه با رسیدن به در کلبه شیفت دادم و سری برای رونالد که مقابل کلبهی کناری و روی یه میز و صندلی قدیمی با یکی از سنتورها درحال بازی آب…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 215 خرداد 14012 دیدگاه روی تخته سنگی کنار رودخونه نشسته بودم و نگاهم بدون هیچ فکری خیرهی آب بود. تمام ذهنم رو قدرتی که همیشه آرزوش رو داشتم و حالا به دستش آورده…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 204 خرداد 14011 دیدگاه بدون باز کردن چشمهاش دستش رو بهسمتم دراز کرد که سمتش رفتم و روی پاهاش نشستم. سرم رو روی شونهش گذاشتم و منتظر شدم تا شروع کنه. _ تو…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 193 خرداد 14011 دیدگاه _ اون دخترهی موذی هم باید بهم جواب پس بده که چطور خودش رو به بهانهی دوست بهم چسبوند. _ باشه، خوشگلم. جواب اون رو هم که من نباید…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 182 خرداد 14015 دیدگاه شوکه شدنش از یکهای که خورد و بند اومدن نفسش مشخص بود. میدونم که وقتی به وایپر هم رفتیم با همچین ماجرایی روبهرو شده بود. اما بهنظر میرسه اون…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 171 خرداد 14013 دیدگاه _ میدونم خستهای، اما باید راه بیفتیم. همینجوریش هم خیلی وقت تلف کردیم. با خستگی سری به تأیید تکون دادم اما قبلاز برداشتن قدم اول روی هوا بلند شدم.…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 1631 اردیبهشت 14011 دیدگاه هم زدم. بوی خیلی خوبی میداد و باعث ترشح بزاق دهنم شده بود. با تردید مقداری از آبگوشت رو مزه کردم و چشمهام رو از طعم لذیذش بستم! به…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 1530 اردیبهشت 14012 دیدگاه دیگھ حرفی نزدم و با بیشترین سرعتی کھ میتونستم، بھسمت قصر دوئیدم. نمیخوام بیشتر از این سرما رو تحمل کنھ! کنار تخت ایستادم و بھ حرکت سریع دستھای زئوس…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 1429 اردیبهشت 1401بدون دیدگاه _کاملا ً درستھ! اما این درباره جفت ھای معمولی. نھ جفت یھ زاده ی خونِ اصیل بودن! باز ھم این کلمھ و سردرگمی من برای درک معنای اون! توی…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 1328 اردیبهشت 14016 دیدگاه _ھنوز خیلی از دستت بھ خاطر اینھمھ مخفی کاری ناراحتم. اما نمیخوام ھنوز چیزی رو برام توضیح بدی! نیاز دارم زمانی کھ حرف میزنیم کاملا ً سالم و قوی…
رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 1227 اردیبهشت 14013 دیدگاه جشنی برای بھ تعادل رسیدن ناردن و ھمپیمان شدن نژادھای مختلف اون بود. سیدنی: دیر کردی! یھ لحظھ فکر کردم نکنھ واقعا ً نخوای بیای. ھرچی کھ نباشھ این…