رمان عشق با چاشنی خطر پارت 10
13 دیدگاه
بعدشم لباش به شکل پوزخند کج شد و خودش و کشید عقب نگام افتاد به دستم که خانم دکتر ازم خون گرفته بود این کی از من خون گرفت که من نفهمیدم. این خانم دکترم که همچین با خنده نگام میکرد که نگو از این ورم همچین این قلبم…