IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 107 5 (1)

9 دیدگاه
هووووف!چقدر نگاه هاش نافذ بودن لامصب. به طرف مقابل که خیره میشد آدم دیگه زبونش بند میومد و چشماش ثابت میومد رو قیافه ی جدی و قرص و محکمِ پر ابهتش! ای کاش شیوا اینجا بود تا منم یه توگوشی محکم بهش میزدم بابت اینکه واقعا چطور تونست از خیر…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 106 5 (1)

12 دیدگاه
-سلام…خسته نباشید گرچه دستش بند بود اما حین مرتب کردن پرونده های روی میزش جواب داد: -سلام عزبزم مرسی…سلامت باشی به نظر می رسید عجولانه لای اونهمه پوشه و پرونده دنبال مورد خاصی هست.در هر صورت من باید شهرام رو می دیدم و همچی رو در مورد اتفاقهای امروز میگذاشتم…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 105 5 (1)

20 دیدگاه
شوکه پرسیدم: -حتی تنم!؟ خدا خدا میکردم جوابی بهم نده که من رو از خودش مایوس بکنه اما اون گفت: -حتی تتتو! ناباورانه و بهت زده نگاهش کردم باورم نمیشد واقعا اونه که داره همچین حرفهایی رو بهم میزنه. یعنی واقعا حاضر بود من بدنم رو دراختیار اون مرد بزارم…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 104 5 (1)

3 دیدگاه
اونقدر سمجانه و پشت سرهم تماس گرفت که مونا هم متوجه شد و اون زنگ خوردنها رفتن رو اعصابش و با اینکه غرق تماشای برخی از وسایل گرونقیمت اتاق بود اما حواسش پرت اون موبایل لامصب شد! سرش رو برگردوند سمتم و پرسید: -منو هم یه ساعت همینجوری معطل کردی…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 103 5 (2)

بدون دیدگاه
آره! همچی پر ،اما مهم نبود. مهم نبود چون من نمیتونستم تن به هرکاری بدم و نباید هم که مهم باشه! این از منی که از نظر خودم حتی هیچ کارنامه و گذشته ی پاکی نداشتم بر نمیومد! من نمیتونستم بخاطر خواسته هام تن به هرکاری بدم…! تو چشمهام اشک…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 102 5 (1)

8 دیدگاه
-کجا کجا…!؟ ما که تازه تنها شدیم…جدا از این نگه خودت نگفتی میخوای وارد دنیای عجایب بشی!؟ خب…خالی خالی که نمیشه عزیزم….بیا…بیا بریم یکم باهم گپ بزنیم…بیشتر باهم آشنا بشیم… منو به دنبال خودش برد داخل و این کارش کمتر از انجام یه عمل زوری و خلاف نظر و میل…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 101 5 (1)

7 دیدگاه
وقتی اینو گفت با تعجب سرمو بالا گرفتم.جاخورده و درهم پرسیدم: -چی!؟ من…? ریلکس و با لبخند جواب داد: -بله کی از تو بهترآخه!? اصلا از این حرف و درخواستش خوشم نیومد.اصلا…من برای پیشرفت توی کار حاضر بودم تلاش کنم اما دلم نمیخواستم تن به هر عملی بدم. اونجوری حس…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 100 5 (1)

2 دیدگاه
تایم کاریم که تموم شد یه ماشین گرفتم که بتونم به سرعت خودمو برسونم خونه. تمام طول راه به همین فرصت پیش اومده فکر میکردم. به اینکه کم کم دارم به خواسته هام‌می رسم.به چیزهایی که همیشه آرزشون رو داشتم. دیگه نه اون شهرام لعنتی که جدیدا واسه من طاقچه…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 99 5 (1)

10 دیدگاه
– من کار دارم…قصد نداری پیاده بشی!؟ اصلا سوالش رو نشنیدم.حواسم پرت ژینوس شده بود.یعنی واقعا تصمیم گرفته بود تهش با همین موجودی بسازه که بخاطر اینکه از خودش دور نگهش داره هزار بازی درآورده بود؟منطقم اینو نمی پذیرفت برای همین دوباره پرسیدم: -رابطه ات باهاش خوب شده!؟ برای همین…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 98 5 (1)

2 دیدگاه
شهرام خندید.هیستریک و ترسناک بعد هم به همون سرعت خنده هاشو پر داد و جواب داد: -شما فکر کن برادرشم! ایشونو بسته بندی شده آکبند آوردم که تحویل شما بدم! جواب شهرام رو که شنید به وضوح رنگش پرید و یه جورایی به تته پته افتاد و از سر همون…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 97 5 (1)

4 دیدگاه
وقتی این حرفهام رو که با بغض به زبون آورده بودم شنید دستش به دور یقه لباسم شل شد و بالاخره رهام کرد. خودمم فکر نمیکردم اینقدر احساساتی بشم و میدونم دلیل اصلی این احساساتی شدن و عجز بیشتر این بود که هیچ چیزم اونطور که فکرشو میکردم پیش نمی…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 96 5 (1)

4 دیدگاه
امیر بطری رو از زیر دستش کشید و گفت: -مگه نگفتم زیاده روی ممنوعه! ملتمسانه بطری رو از امیر پس گرفت و گفت: -فقط یکم دیگه قول میدم! هر وقت زیاده روی میکرد یه گندی بالا میاورد برای همین منم گفتم: -زیاد ننوش! چشمکی زد و گفت: -من اصلا واسه…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 95 5 (1)

بدون دیدگاه
مونا با انزجار صورتش رو درهم و مچاله کرد و گفت: -وای اسمشو نیار.ازش بدم میاد.متنفرم…اصلا به دلم نمیشینه اصلا . دختره حتی رنگ چشمهاش هم فیک…فکرشو بکن !؟ لیفت شقیقه و ابرو انجام داده…ابروهاشو کاشته..چشماش لنزن…مژه هاش هم کاشته، بینیشم که عملیه، لباشم که فیلره، زاویه سازی صورت هم…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 94 5 (1)

6 دیدگاه
هر چقدر تو مسیر به این فکر کردم سیامک کی هست و کی میتونه باشه متوجه نشدم و باخودم به هیچ نتیجه ای نرسیدم. یعنی چیزی به ذهنم نرسید جز اینکه احتمالا اشتباه گرفته برای همین واسه صاحب اون شماره ی ناشناس پیام فرستادم: “اشتباه گرفتین…” همزمان با ارسال پیام…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 93 3 (2)

8 دیدگاه
نمیخواستم اتفاقات اون روز دوباره تکرار بشن! چشماشو ریز کرد و پرسید: -مشکلی هست !؟ لبخندی تصنعی روی صورت نشوندم و جواب دادم: -نه… چشمکی زد و با باز کردن دکمه ی اول مانتوم گفت: -پس راه بیا با من… لبخند عریضی زدم و سر انگشتامو روی پوست صورتش کشیدم…